خواب نوشت شنبه چهارم فروردین هزار و چهارصدو سه

خواب دیدم که از محلی می خواهم رد شوم که دو تا پله دارد و در محوطه بیرونی یک ساختمان بزرگ چند طبقه قرار دارد. روی پله ها دو نفر نشسته بودند و مشغول صحبت بودند. یکی از آنها همکار سابق من بود. پیراهن بنفش روشن به تن داشت و موهایش را مثل وقتی که به عروسی میروند آراسته بود. با دیدن من ازجا بلند شدند و من را به صحبت کردن فرا خواند. با هم داخل ساختمان شدیم و تا طبقه سوم بالا رفتیم. در طبقه سوم از روی پله جستی زد و روی لبه یک پنجره رو به بیرون نشست. اما من نمی توانستم مثل او بپرم و یک چوب را بر داشتم و با کمک آن از روی نرده های پاگرد بالا رفتم و در لبه پنجره نشستم. جایم راحت نبود و میترسیدم بیفتم.

در خواب دیدم که چند نفر برای صرف ناهار به منزل ما آمده اند. غذایی که من پخته بودم، آبگوشت بود.  یک کاسه آش هم وسط سفره گذاشته بودم. توی دستم داشتم کلم خرد می کردم تا سس مایونز رویش ریخته شود و به عنوان سالاد صرف شود. یکی از مهمان ها ن- ع آشی را که توی بشقابش بود به ظرف اصلی بازگرداند. من پرسیدم دوست نداشتید و او با چهره در هم رفته نشان داد که آش را نپسندیده است. به آشپزخانه رفتم دیدم روی گاز گوشتهای آبگوشت هست. مهمان ها با خودشان دو تا ماهی بزرگ آورده بودند و روی گاز در حال پخته شدن بود من هر کاسه ای را که می خواستم بردارم تا گوشت در آن بریزم اشکال داشت. زیادی کوچک یا بزرگ بودند یک کاسه از کابینت پایین پیدا کردم که مناسب بود. وقتی در دست گرفتم  متوجه شدم از بار گذشته که استفاده شده است اثرات چربی و رب در ته ظرف مانده گویی خوب شسته نشده بود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *