داستان تمدید قرارداد های سالانه

در پایان هر سال قرارداد کارفرما یعنی بیمارستان با شرکت خدماتی تمام می‌شد.

وقتی کارکنان شرکت در شیفت صبح، وارد اتاق تایمکس شدند، دیدند که کارت‌های ورود و خروجشان برداشته شده است. این به این معنا بود که از آن روز حق ورود به بخش‌ها و واحدها را ندارند.

آنان در محوطه بیمارستان جمع شدند و به این تصمیم کارفرما و شرکت اعتراض کردند.

شاید اگر بخواهیم منصفانه و نه احساسی، قضاوت کنیم، بعضی‌ها قابلیت تمدید قرارداد را نداشتند. در مقابل برخی مورد قضاوت‌های مغرضانه قرار گرفته بودند. حیف بود که در قرارداد جدید نباشند.

افراد واکنش‌های مختلفی در پیش گرفتند چند نفر از آنها به دفتر پرستاری آمدند.

یکی از آنها گفت: من که کارم را از دست دادم، پس بعد از این هرچه دلم بخواهد انجام می‌دهم و دودمان تصمیم گیرندگان را به باد خواهم داد.

دیگری گفت: من قبول می‌کنم و از اینجا می‌روم اما باید دلیلش را بدانم و تا دلیل قانع کننده‌ای ارائه نشود، همین جا می‌نشینم. بیکار هستم. همین جا می‌مانم و جایی نمی‌روم.

حوالی پایان شیفت یکی دیگر آمد و گفت: اخراج شدن من، خانواده‌ام را در خطر انداخت. زنم می‌گوید خدا می‌داند در بیمارستان چه کرده‌ای که لایق اخراج شده‌ای.

من به عنوان مدیر خدمات پرستاری، نمی‌دانستم چه جوابی بدهم. مدیر به شکل مصلحت اندیشانه‌ای در ماموریت تهران بود و رئیسمان هم در دسترس نبود.

در چنین وضعی از دست خیلی‌ها خشمگین بودم. اما خشمم را سرکوب کرده و ظاهری آرام به خود گرفتم تا ببینم چه کاری می‌توانم برای کارکنان انجام بدهم.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *