یک زمانی داستانی شنیده بودم با این مضمون: یک نفر پیش پادشاهی میرود و ادعا میکند که زنبوری را تربیت کرده است. پادشاه میگوید اگر ادعایش را ثابت کند، پاداش قابل توجهی دریافت خواهد کرد.
روز موعود تعیین شد. فرد مدعی از پادشاه خواست که عقابش را به پرواز درآورد تا اینکه توانایی زنبورِ تربیت شدهاش را به نمایش بگذارد.
عقاب پرواز میکند و اوج میگیرد. سپس مدعی زنبورش را آزاد میکند. زنبور هم پرواز کرده و به نزدیکی عقاب میرسد و چشم او را نیش میزند. عقاب تعادلش را از دست داده و فرو میافتد.
پادشاه طبق وعدهاش به او پاداشی بزرگ میدهد. در حالی که مدعی با پاداشش در حال رفتن بود، به سربازان میگوید از پشت او را بزنید و بکشید. اطرافیان میپرسند چرا پاداش دادی و چرا او را کشتی؟
پادشاه گفت: این مرد زیردستان و عوام را علیه بزرگترها میشوراند و برای مملکت خطر دارد.
این را نقل کردم تا بگویم به نظرم بسیاری از محیطهای کاری به جای شایسته سالاری بر پایه مرید و مراد اداره شدند. کسانی که میخواستند نقش مراد را برای مریدهایشان داشته باشند، دست به «عوام فریبی» زدند. یعنی:
✓عوام و زیردستان را در برابر نخبگان برانگیختند.
✓با احساسات مردم بازی کردند.
✓از طریق وعده و شعار اکثریت را گمراه نمودند.
✓از ترسها و نگرانیها و نیاز کارکنان سوء استفاده کردند.
✓با تحریف حقایق سعی کردند مردم را به سوی خودشان بکشانند.
✓ برای خودشان طرفدار جمع کردند.
آخرین دیدگاهها