راننده آمبولانس

امروز میخواهم ماجرایی برایتان تعریف کنم تا فکر نکنید مدیر یک مجموعه راحت می رود و می آید و دستور صادر می کند. یک جنبه پنهان هم از کار مدیر وجود دارد.

یکی از خانم های بستری در بیمارستان به مرکز تصویربرداری اعزام شد. طبق روال یکی از خانم های کمک بهیار همراهی اش کرد. صبح روز بعد کمک بهیار به دفتر پرستاری آمد و گفت که راننده آمبولانس حرف های بی ربط در مسیر به او گفته است. چون بار اول نبود از مدیر بیمارستان خواستم که به او تذکر بدهد زیرا دیگر وقتش رسیده بود به او تلگنری زده شود. مدیر بیمارستان برایش تذکر کتبی و کسر کارانه در نظر  گرفت.

در آن زمان فول تایم کار می کردم و عصرکاری به خانه می رفتم. به محوطه پارکینگ که رسیدم دیدم آمبولانس درست جلوی خودرو من ایستاده و امکان ندارد بتوانم خارج بشوم. با کمی دقت دیدم که راننده داخل آمبولانس است. پیاده شد هم حرف هایش را زد هم التماس کرد و هم تهدیدهایی را به زبان آورد.

صبح روز بعد بدون اینکه به کسی چیزی بگویم تا آخر شیفت کارهایم را انجام دادم. وقتی که در عصرکاری به خانه می رفتم و از قضا محوطه بیمارستان به شکل عجیبی خلوت بود، پرید جلوی ماشین و ایستادم. یک نامه به داخل ماشین انداخت. نامه پر از تجلیل از خودش و تعریف و توصیف های رنگارنگ بود. من واقعا ترسیده بودم فکر نمی کردم که او در ساعاتی که کشیک نیست در بیمارستان باشد. این بار به لرزه افتادم.زیرا به نظرم عصبانی تر از روزهای قبل می رسید.

روز بعد از مدیر بیمارستان خواستم که به تذکر کتبی اکتفا کرده و از خیر کسر کارانه بگذرد. همچنین از مدیر خواهش کردم با او صحبت بکند و به اصطلاح سنگ هایشان را وا بکنند و تکلیف راننده و ما را مشخص کنند. آنچه در ظاهر دیده شد این بود که من درخواست تنبیه کردم و بعد پشیمان شدم . اما من ترسیده بودم و تا امروز در مورد علت این تصمیم به کسی توضیحی نداده بودم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *