شکایت بیمار

در حال توزیع اوراق نظرخواهی بودم. یک سری پرسشنامه طراحی کرده بودم تا نظر سرپرستاران و پرستاران را راجع به سوپروایزرها را جمع آوری کنم.

یکی از کمک بهیاران بخش گفت: یکی از بیماران با شما کار دارد. می خواهد که به بالینش بروید.

همین یک جمله کل برنامه آن روز من را تعطیل کرد و در مسیری دیگر افتادم.

بیمار مذکور مادر یکی از پرستاران بود. اول گمان کردم که یک دیدار معمولی در پیش است و بعد از آن به کارم ادامه خواهد داد.

با شروع صحبت هایش فهمیدم که قصد شکایت و گلایه دارد. او شکایتش را در قالب جملاتی شیوا و رسا و البته مودبانه مطرح کرد.

گفت: در جریان هستید که دستگاه جدید آنژیوگرافی آماده شده است . قرار بود من اولین بیماری باشم که با دستگاه جدید درمان شوم.

من را به آنژیوگرافی بردند. آنجا دکتر و مهندسِ راه اندازه، دستگاه را آماده می کردند. مهندس به دکتر گفت که چیزی ناقص است و امروز استفاده از دستگاه مقدور نخواهد بود.

دکتر درمان من را لغو کرد. من تا صبح نخوابیده بودم. تمام شب در ترس و دلهره به سر برده بودم. آیت الکرسی خوانده و تسبیح چرخانده بودم. حالا من را به تخت برگردانده اند و دکتر گفته است فعلا با دستورات دارویی مرخص هستم.

چرا به آدم ها و هزینه های مادی و معنوی آنها اعتنایی ندارید. چرا به جان و احساس بیماران توجه ندارید…!!

بیمار ما از پزشک شکایت داشت. ولی پزشک چه می توانست بکند. ایمنی بیمار ایجاب کرده بود که فرایند درمان به بعد موکول شود. ای کاش پزشک توضیحات بیشتری به بیمار داده بود. ای کاش او را برای پذیرش این وضعیت متقاعد می کرد. بیمار هم مخاطب خودش را اشتباه گرفته بود. به جای اینکه حرف هایش را به پزشک بزند و راه حل را از نگاه تخصصی وی جویا شود به منِ پرستار شکایت کرد.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *