خواب نوشت یک شنبه چهاردهم آبان هزار و چهارصدودو

در خواب دیدم که دنبال یک شغل هستم به دفتری شبیه پلیس به اضافه ده یا یک دفتر پیشخوان دولت وارد شدم. یک دستگاه کمی بزرگتر از خودپردازهای بانک آنجا بود. یک نفر نامه ای با خط دستویس را به ورودی کاغذ در داستگاه گذاشت. دستگاه روشن شد و از همان ورودی برگه ای که یک طرفش دست نویس بود به صورت پرینت خارج شد.

به من گفتند که اداره این دستگاه را به من خواهند سپرد. به دستگاه نگاهی دوباره کردم خاکستری پررنگ و دارای یک مانیتور بود. با خودم گفتم که چطوری از پس اداره آن بر خواهم آمد؟

در صحنه ای دیگر دیدم که از درختی بالا می روم. از زمین فاصله زیاد داشتم. پای راستم را که جوراب نداشت در وسط محل دو شاخته شدن تنه درخت گذاشتم و پای چپ را روی یک شاخه کلفت قرار دادم. جایم محکم به نظر می رسید. بعد از من افراد دیگری که نا آشنا نبودند از درخت بالا آمدند. ولی کسی نزدیک من نبود. با فاصله از من روی درخت و تنه تناور آن نشسته بودند.

ناگهان من دچار ترس و اضطراب شدم. از ارتفاع ترسیدم و دیگر نتوانستم آن بالا بمانم. جیغ زدم و از دیگران کمک خواستم. می خواستم که کمک کنند پایین بروم. با هر بار فریاد های من احساس می کردم شاخه زیر پایم ضعیف تر می شود.

آدم ها از درخت پایین آمدند تا من بتوانم به زمین برسم. موقع پایین آمدن نیاز به کمک داشتم یک آقای پرستار منتظر بود تا اگر به کمک نیاز داشتم، به یاری ام بشتابد. من دستم را دراز کردم و او دست من را گرفت و از درخت پایین آمدم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *