خواب نوشت جمعه سیزدهم بهمن هزارو چهارصدو دو

در خواب دیدم که دور یک ارابه فروش کشمش و آجیل جمع شده ایم. ما چند نفر بودیم. من تصمیم گرفتم که نیم کیلو از آن آجیل ها بخرم و سفارشم را دادم. در کیسه پلاستیکی مقدار خیلی کمی ریخت و به من داد. من در کیفم دنبال پول می گشتم. دیدم فقط بیست هزار تومان همراه دارم که کفاف خریدم را نخواهد داد. همینطور که دنبال پول می گشتم متوجه شدم که پنل رادیو ضبط ماشین همسرم توی کیف نیست. هر چه گشتم چیزی پیدا نکردم. به خاطر می آوردم که پنل  در داخل یک کیف کوچک کرمی رنگ گذاشته شده بود. خیلی ناراحت بودم.

همه اش به عواقب گم کردن آن فکر می کردم. وقتی که تصمیم گرفتم بیست هزارتومان را به عنوان قسمتی از هزینه بدهم و بقیه را بعدا بدهم، فروشنده گفت یادتان باشد یک بارهم من ماشین گرفتم و شما را راهی منزل کردم. هزینه آن را هم باید بدهید.

به طرف ماشین رفتم و میخواستم که به منزل بروم. در درون ماشین دختر کوچکم خوابیده بود و کیف من که در آن وسایل شخصی ام و موبایل بود در روی صندلی جلو بود. دخترکی به ماشین نزدیک شدو گفت که پنل ضبط ماشین را در یک مغازه دیده است. من خواستم ماشین را قفل کنم یا دخترم را با خودم ببرم. اما هیچکدام از این کارها را نکردم ماشین را باز و بچه در صندلی عقب رها کردم و دنبال آن دختر افتادم. فکر می کردم که حتما راست می گوید. اما دروغ گفته بود و به یک کوچه که رسیدیم گفت که خبری از  پنل نیست. توی کوچه ترقه می انداخت و با رنگ های مختلف می ترکیدند. من به سرعت به طرف ماشین برگشتم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *