یک جلسه تلخ

روزی برای کاری به معاونت درمان رفتم. در راهرو با یکی از پزشکان روبرو شدم. ایشان بدون مقدمه سوال کرد که نظرتان در مورد پرستارانی که به شیراز اعزام خواهند شد، چیست؟

پرسیدم چرا پرستاران به شیراز اعزام خواهند شد؟

ایشان گفتند برای دوره آموزشی پیوند کبد. مگر شما  در جریان نیستید؟

پاسخ دادم از کل این ماجرا فقط سرپرستار اتاق عمل ما به جلسه های هماهنگی دعوت می شود و جز این اطلاع دیگری ندارم.

من از دور و نزدیک به صورت غیر موثق می شنیدم که بعضی از مدیران خدمات پرستاری به طور مرتب در برنامه هماهنگی حضور دارند. ولی نمی توانستم به جلسه ای که دعوت نشده بودم، بروم. از خودم می پرسیدم روی چه حسابی بعضی مدیران پرستاری دعوت می شوند و البته جوابی نمی یافتم.

چند روز بعد از آن ملاقات، در دعوتنامه بعدی اسم سرپرستار اتاق عمل و مدیر خدمات پرستاری آمده بود.

جلسه ساعت نه شب در یکی از ساختمان های دانشگاه برگزار شد. فقط به جلسه رسیدن یادم هست. به محض اینکه من را دیدند همه دق و دلی هایی که از گذشته و از دیگران داشتند بر سر من خالی کردند.

گفتند بیمارستان شما همکاری کافی ندارد.کی کاری از بیمارستان شما خواسته شده و انجامش دادید؟ گفتند وقتی کار و مسئولیت در بین باشد، بیمارستان شما حضور ندارد.

امروز سه نفر را دعوت کردیم . از این سه نفر یکی آمده است و آن هم دفعه اولش است. اسم این کارها را چطور همکاری و مساعدت بگذاریم؟

با اینکه سعی کردیم آنچه در توان داریم، انجام بدهیم ولی خاطره تلخی از اولین جلسه بر جا ماند.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *