داستان کارمندی که تعادل کار و زندگی اش به هم ریخته بود.

ایجاد تعادل بین زندگی حرفه ای و کاری با زندگی شخصی یک کارمند ضرورت دارد و اگر توجه به زندگی شخصی بیشتر باشد، نتایج ضعیفی در انتظار است.

یکی از کارمندان محل کار ما همیشه از انبوه وظایف و مسئولیت هایش گلایه می کرد. روی میزش پر از کارهای نکرده و امورات نیمه کاره بود. کارتابل اتوماسیون اداری اوضاع بهتر از روی میزش نبود. خیلی نامه ها هنوز باز نشده و خوانده نشده ها بلا تکلیف مانده بودند. او از مشکلات زیاد خانوادگی در رنج و عذاب بود. هر روز مقدار زیادی از وقتش را صرف صحبت کردن با خانواده و فامیل های درگیر در مسائلش صرف می کرد. گاهی ملاقات های حضوری وقتش را می گرفتند و گاهی هم تلفن های طولانی مدت او را از کارش عقب می انداخت. در عین حال مشکلات خانوادگی اش رو به گسترش بود. مجبور می شد برای شرکت در دادگاه و این جور جاها مکرر مرخصی بگیرد و حضور نداشته باشد.

زندگی شخصی اش به زندگی حرفه ای اش نفوذ کرده بود آن را کاملاً تحت الشعاع قرار میداد. بعضی روزها که من با او کاری داشتم می دیدم که حدود زندگی اش معلوم نیست. تمام مسائل خانه اش را خود به سر کار می آورد. در خانه آرامش نداشت و در محیط کار همیشه درگیر بود. او که نمی توانست مدیریت زندگی شخصی اش را به درستی انجام بدهد، در محیط کارش حاشیه سار بود. باور نداشت حرف زدن در مورد مسائل خصوصی اش د رمحل کار هیچ نتیجه ای ندارد. شنونده ها گاهی معذب بودند و گاهی مسخره اش می کردند.

شاهد بودم که اطرافیان به او توصیه های درستی می کردند اما او توجهی به راهکارها نداشت. هیچکس به جای او نبود، ولی دوستانش می گفتند:

روی کارت تمرکز داشته باش.

اگر مشکل حادی داری، مرخصی بگیر و به سرکار نیا.

در مورد خانه و زندگی و مسائل مالی با هر کسی حرف نزن.

زندگی شخصی ات باید شخصی بماند.

نباید بگذاری زندگی شخصی ات روی آینده شغلی تو اثر بگذارد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *