خواب نوشت سی ام شهریور هزاروچهارصدودو

خواب دیدم در یک شهر بزرگ با نقشه پیچیده حضور دارم. به یک محل می‌رفتم و از آنجا باز می‌گشتم سعی می‌کردم مسیر خودم را حفظ کنم و مطابق با آن به محل اصلی برگردم. یک گوشه حیاط در حال نوشتن بودم و موبایلم کنارم بود وقتی که میخواستم بردارمش دیدم که نیست.
همچنین یادم می‌آمد که آخرین بار در دستشویی آن را جلوی آینه گذاشتم.
به بهانه پیدا کردن موبایل به یک ساختمان بزرگ چند طبقه با سالن‌های بزرگ و با تم رنگ کرمی و قهوه‌ای وارد شدم. آن ساختمان مخصوص بیماران روان بود. مشاوره‌های روانشناسی گرفته تا مشاوره‌های تخصصی روانپزشکی همه یک جا جمع شده بودند.
جلوی یک پیشخوان ایستادم و قصد داشتم یک شماره از یک روانپزشک بگیرم. یک بیمار دیگر هم کنارمن ایستاده بود و می‌خواست نوبت بگیرد من بدون آنکه بدانم پایم را روی قطعه کاغذ کوچکی گذاشتم. آن بیمار به من گفت پایت را از روی قبض بردار. وقتی به پایین نگاه کردم دیدم که نواری کاغذی از قبض‌هایی که پرداخت شده است از میز آویزان شده و تا روی زمین ادامه یافته است. آن بیمار وسواس خاصی داشت. به پشت پیشخوان رفت و همه چیز را مرتب و منظم در کنار همدیگر قرار داد. می‌خواست همه جا مرتب باشد.
 از منشی وقت دکتر خواستم. یکی از منشی‌ها گفت امروز وقت می‌دهم و بعد حرفش را عوض کرد و گفت نه امروز نمی‌شود فردا. منشی دوم توی حرفش دوید و گفت فردا هم نمی‌شود برای دهم دی وقت داریم.
آسانسور من را به بالای پشت بام برد. خواستم از پله‌ها پایین بیایم. خیلی می‌ترسیدم.در راه پله ستون‌های بلندی بود که باید رویشان می‌ایستادیم و می‌پریدیم .سراسر وجودم اضطراب بود. احساس بسیار بدی داشتم.
در صحنه‌ای دیگر خودم را با یک تیشرت در خیابان می‌دیدم دنبال خانه‌مان می‌گشتم ولی آن را پیدا نمی‌کردم.
به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *