مرد دو زنه

مردی را می‌شناسم که دو تا همسر دارد. گاهی که یادش می‌افتم در مورد دو زنه بودن او فکر می‌کنم.

فکر می‌کنم که او به همسر اولش اهمیتی نداد و با بهانه کوچکی زن دوم را اختیار کرد.

فکر می‌کنم به خاطر هوس، مرزهای عُرف و اخلاق را درید.

قرار بود سرپرست یک خانواده باشد و از آنها حفاظت و مراقبت کند، اما حالا دو خانواده روی دستش مانده است.

قرار بر وفاداری به یک همسر بود، ولی میثاق جدی گرفته نشد.

فکر می‌کنم اگر متمول نبود باز هم چنین کاری می‌کرد؟

فکر می‌کنم خود را در معرض قضاوت فرزندانش قرار داد.

با تجدید فراش دو زن را در مقابل هم قرار داد و آن دو را دشمن یکدیگر کرد. فکر می‌کنم تخم نفرت و کینه توزی بین خواهرها و برادرهای ناتنی پاشید.

بعد یاد آن مرد دو زنه می افتم که مدتی قبل از دنیا رفت. او مرد ثروتمندی بود و دو همسر و فرزندانشان را سرپرستی می‌کرد.

وقتی مریض شد, هیچ کدام از همسرهایش او را نپذیرفتند. در خانه‌ای تنها و با یک مستخدم روزهای سخت بیماری را گذراند و از دنیا رفت. بعد از مرگ پدر، فرزندان ناتنی به حمایت از مادرهایشان به جان هم افتادند.

فرزندانی که همواره زنده و مرده پدرشان را لعنت کردند.

فرزندانی که بدترین دشمنانشان خواهرها و برادرهای ناتنی خودشان بودند.

.فرزندانی که قربانی هوس بازی پدرشان بودند، دوران مدرسه برایشان تلخ‌ترین زمان بود.

بر اساس تداعی آزاد ذهنم به سوی دیگری کشیده می‌شود.فکر می‌کنم خیلی مردها در روزگار ما دو زنه هستند، اما زن دوم را به هیچ قیمتی علنی نمی‌کنند. رسمیت نمی‌دهند و در مقام انکار او هستند. آنها هم در برابر اصرار نفسشان مغلوب شده‌اند ولی به شکلی دیگر.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *