نامه ای به خودم

شماره سی و هفت

دیروز خبری را شنیدی که انتظار نداشتی به این زودی ها رخ دهد. شنیدی که جای یکی از کارکنانی که می شناختی عوض شده است. کسی که در راس قدرت قرار داشت، به محل دیگری منتقل شده است. تو نمی توانستی تصور کنی که یک روزی او جابجا شود. برای تو تصور کنار گذاشته شدن او محال به نظر می رسید. او را جاودانه و قدرتش را بی پایان می دانستی.

یادت هست که چقدر از او ناراضی بودی به این دلیل که نگاهی تحقیر آمیز نسبت به مراجعین داشت.

یادت هست که از رفتارها و پاسخ های او به مراجعین رنجیده می شدی، ولی نمی توانستی اعتراض بکنی.

یادت هست که او را قوی و شکست ناپذیر تلقی می کردی.

حال شاهد هستی که همه آن امپراطوری فرو ریخته و دیگر وجود ندارد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *