جملات طلایی از کتاب سینوحه نوشته میکا والتاری

  • در گذر زندگی به آگاهی بسیار رسیدن و چیزهای بسیار از دست دادم
  • من با نوشتن کردارم خویشتن را تطهیر می‌کنم من قلبم را با قلم می‌سنجم.
  • نام آدمی می‌تواند بر سرنوشت او اثر بگذارد.
  • ….. آن را برایم بازگفته‌اند و من خود را ناگزیر از باور آن می‌بینم…
  • آنگاه که پیری فرا می‌رسد روح آدمی به سان پرنده‌ای به سوی روزهای کودکی پر می‌کشد.
  • نهاد آدمی هیچگاه دگرگون نمی‌شود.
  • هیچ کردار زشتی بی‌مکافات نخواهد ماند.
  • …. آنان با این رویا که پسرانشان آینده بهتر از خودشان خواهند داشت سرخوش بودند….
  • …. من شخصاً به هیچ وجه مشتاق نبودم که بیماری فقیر باشم زیرا این گونه بیماران به چنگ پزشکان بی‌ تجربه و بی‌سواد می‌افتند….
  • مدت‌ها کر و کور بودم تا اینکه هوشیار و بیدار شدم. درست مانند دوران طفولیتم که شکل‌ها، واژه‌ها و حروف الفبای بی‌جان ناگهان در وجودم جان گرفتند.
  • ای کاش می‌دانستی چه رازهایی پشت تخته پیشانی پنهان است.
  • در آموزشگاه‌های نظامی مکتوباتی از دوران قدیم به وسیله مردانی تدریس می‌شود که نه آوردگاه را به چشم دیده‌اند و نه در نبردی شرکت جسته‌اند و نمی‌دانند گرسنگی و تشنگی یا وحشت در برابر دشمن چه معنایی دارد؟
  • یک سپاهی فقط و فقط در جولانگاه نبرد کارآزموده می‌شود. و مهارت و زیرکی مرد را تنها از چکاچک شمشیرش می‌توان یافت.
  • … خود نمی‌دانی چه تسلی و آرامشی به دل آشفته و بیمار من داده‌ای….
  • دریافتم که هنوز کودکی بیش نیستم و از این مقوله هیچ نمی‌دانم.
  • انزوا طلبی جزئی از بلوغ فکری به شمار می‌رود.
  • تنها مصری خوب آن مصری است که مرده باشد !!
  • …بهتر دیدم که بگذارم زمان با آهنگ طبیعی خود بگذرد.‌‌…
  • …سخنانت را که از سر شتاب بود نشنیده می‌گیرم..‌‌.
  • همه آدمیان لخت و عور بدنیا  پای می‌گذارند. مرض بین آدم ثروتمند و فقیر یا مصری و سوری تفاوتی نمی‌شناسد.
  • مردم گاهی اوقات زادگاه و دیار از دست رفته خود را با تاسف به یاد می‌آورند بی آنکه خواسته باشند به آنجا برگردند.
  • گذشت عمر چون ریزش آب نیست. بلکه رویدادهای حیات تنها شاخص سنجش کیفیت زندگی است. تنها در دوران سالخوردگی می‌توان به این حقیقت بزرگ پی برد آن هم به شرطی که عمر انسان به بطالت نگذشته باشد.
  • او حقیقت را می‌گفت بیشتر اوقات شنیدن حقیقت اثر نیکویی بر آدمی نمی‌گذارد.
  • …گفت ارباب عزیز ، سر پر از علم و دانش خود را با چیزهایی که از آن سر در نمی‌آوری آزار مده و تأمل و تفکر را به من واگذار.
  • …. نباید غلات را به ایشان هدیه کنی. زیرا دیده‌ام که بخشش بلاعوض فقط امیال نکوهیده تنبلی و تن پروری همراه دارد.
  • ساعت ساعت آوایی ناخوش آهنگ است. گویی هشدار می‌دهد که زمان از قبل معین شده مستمرا به سوی نقطه پایان خود روان است.
  • … نیازی نبود که وقت زیاد صرف جستن بهانه‌هایی صرف کنم زیرا قلبم با دست و دل بازی زیاد دلایل بی‌شماری را برای این کار در اختیارم گذاشت.
  • برای آدمی دشوار است که در بند اراده و خواست دیگری باشد.
  • …گرز را کنار بگذار، زیرا دستان ظریف تو قدرت چرخاندن آن را ندارد.
  • …به من ثابت شده است که کشت و کشتار بی‌فایده است و از این رهگذر به جایی نتوان رسید زیرا خنجر کور است و بی‌گناه و گناهکار را نمی‌شناسد و بر بدن هر دو جای می‌گیرد..‌‌.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *