معلم انشا

یکی از معلم انشاهایی که داشتم خانم جوان و تازه فارغ التحصیل بود. به نظرم به کار و رشته‌اش علاقه چندانی نداشت. در او شور و شوقی برای تدریس و تمایل به برقراری ارتباط موثر با دانش دیده نمی‌شد. انگار بیشتر وقت‌ها خسته بود.

علی القاعده او باید به ما نوشتن را یاد می‌داد. باید به ما می‌آموخت که چطور انشا بنویسیم و چطور نوشتن را تمرین کنیم تا بتوانیم بهتر بنویسیم.

اما بدون هیچ آموزشی از ما انشاهایی می‌خواست که باب میلش باشد. یک امر کاملاً شانسی بود. گاهی یک انشا به دلش می‌نشست و نمره خوبی می‌داد و گاهی از انشایی که دانش آموز نوشته بود، راضی نبود.

ما را رها کرده بود. چیزی از انشا نوشتن به ما نمی‌آموخت. هر هفته باید یک انشای عالی می‌نوشتیم. ولی نمی فهمیدیم او از چه انشایی بیشتر لذت می‌برد.

انشای من هم که افتضاح بود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *