ادعای مادرشوهر

در آن موقعِ روز آخرین نفری بود که روی صندلی آرایشگاه نشست. مرخصی ساعتی گرفته بود و قبل از رفتن به خانه خودش را به آرایشگاه رسانده بود. خستگی را بر جانش احساس کرد. کم مانده بود روی صندلی راحت خوابش ببرد.

خانم آرایشگر او را می‌شناخت یکی از هم محله‌ای‌های خودش بود. بارها او را دیده بود. می‌دانست که در یک خانه دو طبقه به همراه پدر و مادر شوهرش زندگی می‌کنند.

سر صحبت باز شد و بعد از گفتگو در مورد بیماری اخیر خانم آرایشگر که باعث بستری شدنش در بیمارستان شده بود، حرف به محل سکونت و مالک و مستاجر بودن کشیده شد.

خانم آرایشگر گفت چند روز پیش مادر شوهرتان آمده بود. خانم نازنینی است. می‌گفت که خانه‌شان را در اختیار شما قرار داده‌اند تا اینکه مجبور نباشید اجاره نشینی را تجربه کنید.

مشتری چشم‌هایش را بست به این فکر کرد که همین چند وقت پیش بود که سند خانه به اسم او و همسرش در دفترخانه امضا شد. بعد از چندین سال کار کردن و کمک در تامین هزینه‌های زندگی، حالا خانه مال دو نفر بود خودش و همسرش. اکنون این ادعای مادر شوهر را کجای دلش بگذارد؟

خانم آرایشگر نتوانست سکوت مشتری را معنی کند.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *