پرستاری که میخواست به دبی برود.

در بین موضوعات جلسه شورای اداری تصمیم گیری در مورد تقاضای یکی از پرستاران مطرح بود. پرستار ما در سایه تلاش و کوشش های فردی و گذراندن دوره های متعدد واجد شرایطی بود که به دبی منتقل شود. به یاد ندارم علت فراخوان پرستاران به دبی چه بود. اعضای شورا نظرات متفاوت و متضادی داشتند. بعضی موافق بودند و منطق شان این بود که کمتر کسی به این حد از توانمندی می رسد که بتواند به دبی برود. پس بهتر است که موافقت شود و حق چنین پرستاری ضایع نشود. مخالفین به کمبود نیروی پرستاری در محل کارمان تاکید داشتند. معتقد بودند وقتی خودمان کمبود نیرو داریم چه لزومی دارد که به یک پرستار پایان کار بدهیم. بعد از بحث های نفس گیر نظر کلی شورا موافقت با انتقال ایشان بود. من به عنوان مدیر خدمات پرستاری کارهای اداری مربوط را انجام دادم و منتظر بودم تا اینکه تکلیف پرستار مشخص شود. اما چند هفته گذشت و خبری نشد و پرستار ما طبق برنامه سر کار خودش حاضر بود.

وقتی که پیگیر موضوع شدم با واکنشی که انتظارش را نداشتم روبرو شدم. پرستار به من اعتراض کرد که چرا امورات مربوط به انتقال او را انجام داده ام.

پرستار گفت : نباید با رفتن من موافقت می کردید باید با قدرت می ایستادید و نمی گذاشتید که شورا نظر موافق بدهد. شما چه جور مدیرخدمات پرستاری هستید که اجازه دادید کادرتان کم شود در حالی که همیشه کمبود دارید. من نیاز به جواب منفی داشتم تا اینکه ثابت کنم پرستار باارزشی هستم و سیستم نمی گذارد که از آن خارج شوم.

من هاج و واج ماندم و نمی دانستم چه باید بگویم. آش نخورده و دهان سوخته

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *