داستان از اینجا آغاز شد که مادری در مورد فرزندش با من صحبت کرد او گفت می خواهم فرزندم چشم هایش در جایی غیر از ایران باز کند. در هیجده سالگی زندگی، درس و هدف گذاری را در جایی غیر از کشور خودش آغاز نماید.زیرا مادر این تجربه تلخ را داشت که نتوانست استخدام رسمی بشود.
بعضی مشاغل بیشتر برای استخدام شدن مناسب هستند. زیرا امنیت شغلی بیشتر هدف خیلی از مردم است.
پرستارها و ماماها می خواهند که استخدام بشوند این راهی است که دانش و مهارت خود را به کار ببرند.
اگر غیر از دانش و مهارت نیاز باشد که تدابیر مالی اندیشیده شود، یا برای سرپا نگه داشتن کسب و کار فعالیت اضافی انجام بشود، یا چند کارمند زیر دست فرد مدیریت بشوند، خیلی از پرستارها و ماماها دیگر تمایلی به کار نشان نمیدهند. میگویند مایل به رقابت و مسابقه در محیط کسب و کار نیستند و فقط میخواهند که از انجام کارهایی که یاد گرفتهاند لذت ببرند و درآمد مطمئنی داشته باشند.
آقایان و خانم ها دیدگاه های بسیار متفاوتی در مورد کسب و کار مستقل دارند.
خانم های پرستار به ندرت تمایل به کسب کار مستقل را نشان می دهند. آنها به امنیت و ثبات کاری تمایل بیشتری دارند تا رقابت و سودجویی.
زنها با توجه به مسئولیت های سنگین خانه و زندگی وقت و انرژی کافی ندارند تا به کسب و کارهای مستقل بپردازند. حتی آنهایی که همسران یاریگر داشتند ، نیز به دنبال ثبات بوده اند تا فراز و نشیب بازار کار.
در کل به نظر می رسد فضای بازار کسب و کار برای خانم های پرستار چندان دلخواه و قابل تحمل نیست. هنوز هم خیلی از خانم ها در انتخاب کسب و کار مستقل پرستاری با شک و تردیدها و دودلی های زیادی روبرو هستند.
باید قبول کرد وقتی که پدیده ای در جمع وسیعی از مردم مشاهده می شود، احتمال دارد که علل خاصی مثل فرهنگی یا جنسیتی در پس آن نهفته باشد.
حتی آقایانی که در پرستاری دنبال کسب و کار مستقل رفتند، از موقعیت ها و موفقیت های جالب توجهی صحبت نمی کنند. از بعضی ها شنیده ایم که می گویند راه برگشت ندارند.
فضای کسب و کار برای پرستاران متفاوت است.اگر آنها بخواهند دفتر کار داشته باشند، علاوه بر مشکلات فراوان در مجوزها و تامین سرمایه از نظر اداره کردن چنین ساختاری در جامعه کنونی خیلی باید سمج باشد. معمولاً آدم ها در این عرصه ها زود از پا در می آیند. مردان در این صحنه ها چندان موفق نبودند چه برسد به خانم ها.
شاید بر باورهای زیادی باید غلبه کنند. شاید باید موانع زیادی را از پیش پا بردارند.
خود رشته پرستاری و به روز ماندن در آن به اندازه کافی انرژی می خواهد، چه برسد که بخواهند موسسه ای را هم اداره کنند.
متاسفانه اساس بازار کسب و کار کنونی بر دروغ و فریب و کلک زدن و دزدیدن مراجعین و مشتری های یکدیگر استوار است. کسانی که چنین خصوصیاتی ندارند، آنها که اهل دروغ و دغل و بازی با مردم نیستند همان اول کار جارو می شوند و نمی توانند درآمد کافی برای سرپا نگه داشتن کسب و کارشان به دست آورند.
آنهایی در این رقابت ها برنده شدند که بی رحمانه دروغ گفتند، مردم را فریب دادند، جیب مردم را خالی کردند، ناراستی و عوام فریبی و صفات غیر انسانی داشتند، از نیاز مردم سوء استفاده کردند.
به نظر میرسد خیلی ناجوانمردانه باشد که از نیازمندی مردم،
از گیر کردن آنها در بن بست های احساسی ومالی،
ونیز از ناتوانی آنها در حل مشکلات شان چنین سوء استفاده هایی کرد.
مردم عادی نمی توانند این سوء استفاده ها را ثابت کنند و نمی توانند حق شان را احقاق کنند. اگر می توانستند به واسطه قانون قوی، و مجری قانون منصف، حق را بخواهند و به آن دست یابند، دیگر کسب و کاری نمی توانست با ترفند سوء استفاده سرپا بماند، بلکه بادرستکاری بقا می یافتند.
اگر قانون و مجری قانون خوب عمل کرده بودند، این بازار به تصرف بعضی ها در نمی آمد. مردم یا پرستار ها با چه امیدی وارد این کسب و کار شوند. اگر بازار کسب و کار دفاتر مشاوره پرستار و مراقبت در منزل خوب عمل کرده بودند، اکنون شاهد سرافرازی و موفقیت انسان هایی درستکار و امین در سطح جامعه بودیم.
وقتی محیط مسموم باشد، فقط کارچاق کن ها و رانت خوار ها می توانند به کار ادامه بدهند. کار خیلی از این شرکت ها فرار از زیر مسئولیت هایشان و جاخالی دادن به نیازهای مشتریان است. وقتی شرح وظیفه درست و حسابی در اختیار مشتری قرار نمی گیرد، وقتی با ابهام و لا پوشی و گنگ نگه داشتن مشتری ها سرکیسه میشوند، این ها میتوانند بیهیچ واهمهای به حیات خود ادامه دهند. واقعیت این است که مردم خودشان هم نمی فهمد برای چه خدماتی چه پولی می دهند که اصلاً نمی دانند چه حقوقی دارند تا از آن مطلبی را مطرح کنند بی سلاح کردن مردم شده است سیاست. مشتری با عمق بدبختی هایش روبه روست و تعداد کسانی که بخواهند یا بتوانند مطالبهگری کنند، بسیار کم است و در کل جریان فعلی ادامه می یابد.
خیلی ها شروع کردند اما به پایان نرساندند. چون اهل این بازی های ناجوانمردانه نبودند. شاهدیم هرکس صادقانه کار کرد، عموماً به شکست رسید.
آن همه سرمایه اولیه آسان به دست نیامده است و طبیعی است که خیلی باید محتاطانه جلو رفت.
اگر میدانستند شکست خواهند خورد وارد کار نمی شدند.
در محیط سالم بسیاری از پرستارها کارایی قابل تحسین دارند.
اگر ناظر بیرونی نباشد اگر کنترل و نظارت موثر و درست و حساب شده وجود نداشته باشد، ناظر درونی هم استعفا میدهد. با خودش میگوید گور بابای مردم دم غنیمت است، در همین شرایط باید از رنج و بن بست های مردم سوء استفاده کرد و به اصطلاح شیرشان را دوشید. این مردم کجا می خواهند بروند؟ رقیبان از من هم بی رحم تر هستند. پس چاره ای ندارد، جز اینکه سر تمکین فرود آورند و دم نزنند تا همین را هم از دست ندهند.
چه کسی میتواند ته توی مسئله را دربیاورد؟ همان کارمندی که از اینجا رانده و از آنجا مانده به عنوان ناظر انتخاب شده است.آن کسی که درکی از مشتری و درکی از شرکت ندارد. همانی که ابزارش چک لیست های فرمایشی است. همانی که به خاطر امنیت شغلی نمی تواند نظرش را واضح بیان کند. قانون کارایی خود را به خاطر نظارت ضعیف از دست داده است.
نه بالادستی ها قانون درستی وضع کرده اند و نه بازخورد های ناظرین به خوبی مدیریت می شود. اگر هر دوی اینها درست بود، خروجی کار نوعی دیگری میبود. اکنون خروجی کار با اهداف و قوانین همخوانی ندارد.فقدان تعرفه یا شاید پنهان کردن آن بهانه چپاول جیب مردم شده است.
بعید است قانون چنین بی پایه طراحی شده باشد. اصولاً باید سنجش خدمت همراه با آگاهی بخشی به مردم جهت شناسایی حق شان باشد. کلیدی ترین مسئله آگاهی مردم است. بارها شاهد بودیم بخشنامه هایی که با ادبیات مردم سنخیتی نداشتند و اینها تفاوتی با ندانستن ندارد. در هر صنف و هر رشته ای ادبیاتی هست که هم زبان آنها قادر به درک شان می باشد. مردم عادی هر چقدر هم در کار خودشان متخصص باشند، از ادبیات بخشنامه های وزارت بهداشت سر در نمی آورند. چون ادبیات خاصی است. مگر مردم عادی از ادبیات دادگاه ها و وکیل ها و دفاتر اسناد رسمی سر در می آورند؟ نه.
پس آگاهی بخشی مردم به معنی انتشار بخشنامه ها و آیین نامه ها نیست. اینها اسمش رفع تکلیف است. مطالبه گری سواد میخواهد. نوعی دانش عمومی و آگاهی نیاز دارد. باید کسانی باشند که مروج این علم شوند. یعنی مفاهیم پیچیده و اختصاصی یک علم یا قانون را ساده و قابل فهم و قابل هضم کنند. تا اینکه در اذهان جامعه جاری شود. به طوری که قابلیت درک داشته باشد. به قول بزرگی که اکنون نامش را به یاد ندارم، باید مطلب طوری ساده شود که یک بچه شش ساله آن را بفهمد و به یک بچه شش ساله دیگر توضیح بدهد.
آخرین دیدگاهها