در پیاده روی امروزم به کتاب «آخرین دختر» اندیشیدم. یک پیش نویس از آن در ذهنم ساختم. این کتاب را نادیا مراد از سرگذشت خودش نوشته است. کتاب آخرین دختر که نسخه صوتی آن را گوش کردم، کتابی تلخ است که هرگز دوباره نمی خوانمش . بقدری احساس را جریحه دار می کند که بهتر است همان یک بار خوانده شود. داستانهای واقعی دختران ایزدی بسیار درد ناک هستند. اگر چه خواندن یا نخواندن ما تاثیری در هیچ چیز ندارد اما دانستن این جنایات برای هر کسی لازم است.
نادیا دختری ایزدی بود که در عراق و در یک روستا به دنیا آمده بود. دختری که در یک خانواده پرجمعیت با آئین خاصی پرورش یافته بود. وقتی که داعش به کشور آنها و روستایشان هجوم آورد همه مردها و پسر ها را کشتند و نسل کشی وحشتناکی به راه انداختند. زن ها به عنوان برده جنسی اسیر شدند و مردان زیر خروارها خاک دفن شدند.
شمار کمی از آن مرد ها که زنده ماندند در صدد برآمدند که برده ها را که داعش صبیه می نامید، آزاد کنند. دخترها خودشان فرار می کردند و آنها که می توانستند خودشان به کردستان برسانند از دست داعش نجات می یافتند. در این مسیر بسیاری از آنها جانشان را از دست می دادند . ممکن بود اسیر شوند و دوباره به همان محل برگردانده شوند و مورد خشونت های وحشیانه تری قرار بگیرند. برده جنسی بودن بدترین نوع بی حرمتی انسان هاست.
محترم نشمردن مرزهای کشورها و قومیت ها و محترم نشمردن حرمت انسان ها موضوع اصلی کتاب از دید گاه من بود. گویی کل کتاب این پیام را می رساند که انسان ها باید مرزهای مختلف را بفهمند و آن را رعایت کنند. دخترهایی که به دست داعش افتادند تحت ظالمانه ترین تجاوز های جنسی قرار گرفتند. از سوی دیگر دین و آئین آنها میتوانست به خاطر چنین اتفاقی آنها را طرد کند . اما بزرگان دینی آنها با صدور بیاینه ای همه آنها را بی گناه و پاک اعلام کردند.
طبق آنچه از کتاب برداشت می شود هنوز هم ممکن است دخترهایی اسیر داعش باشند که نیاز به کمک دارند . برای نجات دخترها شبکه های پیچیده ای شکل گرفته بود که با دادن رشوه و نیز گاهی خرید برده و گاهی با روش های دزدی آنها را به خانواده هایشان باز می گرداندند.
داعش یک پدیده شوم و نامبارک است که احتمالا ایجاد کنندگان آن باید آدم هایی باهوش باشند که از درایت خودشان در مسیری شیطانی استفاده کرده اند.
آخرین دیدگاهها