به یک باشگاه ورزشی رفتم. بر خلاف دفعات قبل سالن انتظار گوش تا گوش پر از جمعیتی بود که منتظر بودند تا اجازه ورود داده شود. هر کسی که وارد می شد از قسمت پذیرش می پرسید امروز ورزش هست یا نه؟
واحد پذیرش شلوغ بود . تعدادی از مربیان ایستاده بودند و منتظر رفع مشکلی بودند که آن روز پیش آمده بود. من و یکی از دوستانم جلوی پیشخوان ایستادیم تا ببنیم که چکار باید بکنیم. خانمی از بین جمعیت برخواست و به پیشخوان نزدیک شد. سوال کرد چکار کنیم منتظر باشیم یا برویم؟
ناگهان یکی از مربیان حاضر در پشت پیشخوان عصبانی شد. صدایش را بلند کرد و با لحنی پرخاشگرانه گفت که هنوز مشکل رفع نشده است. هر وقت که بتوانیم به شما خبر می دهیم. چرا هی سوال می کنید. چرا متوجه نمی شویدکه باید منتظر بمانید. تقریبا همه سکوت کردند حتی آنهایی که ریز ریز با هم حرف میزدند هم از شنیدن صدای بلند مربی سکوت کردند. برای مدتی کوتاهی همه ساکت ماندند.
من واقعا از این طرز رفتار با مشتری خیلی ناراحت شدم . این لحن اصلا برازنده نبود. چرا باید مربی از سوالی که ربطی به او نداشت و از متصدی سوال می شد این قدر ناراحت بشود.
در کتابی خوانده بودم که از کوره در رفتن به این معنی است که دیگران بر فرد نفوذ دارند . دیگران می توانند یک نفر را از حالت طبیعی خارج کنند. اما در ظاهر قضیه داستان طور دیگری تعبیر می شود. کسی که خشمگین شده است گمان می کند که کنترل را به دست گرفته است. در حالی که اوست که کنترل خود را از دست داده است و کنترلش دست کسانی است که با او ارتباط دارند.
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها