- به کافی شاپ می رویم زیرا وقتی به خانه کسی برویم استرس میزبانی و پذیرایی حداقل یک نفر را از دایره صحبت بیرون نگه می دارد.
- اکنون هزینه ها زیاد هستند حتی اگر یک نفر را مهمان کنیم لااقل یک دیس شیرینی برایش مهیا می کنیم، که هزینه اش از کل کافی شاپ بیشتر می شود.
- نیاز به جایی داریم که بنشینیم و با راحتی حرف بزنیم، ابراز وجود کنیم، شنیده شویم، بشنویم، ببینیم و دیده شویم.
- نیاز به تعلق داشتن به جمعی را ارضا کنیم.
- معادل و شبیه آنچه می گوییم دریافت کرده و درک کنیم.
- به همدل و همدرد نیازمندیم.
- یک جریان سیال ذهنی شروع میشود و گفتن و شنیدن ادامه پیدا می کند.
- آدمی دوست دارد مهم باشد و محترم شمرده شود.
- به نیازهای دیگر توجه می کنیم و آنان را می نوازیم محبت کردن نیز جزئی از نیازهای ماست.
- انسان نیازهایی دارد که توسط دوستانش برآورده می شود.
- به دیگران نشان میدهیم که نسبت به وضعیت و حال و روز آنها بی تفاوت نیستیم. جویای احوالشان هستیم.
- به دوستان می گوییم که به یادشان هستیم.
- از خاطره هایمان می گوییم برای کسانی که آن را درک می کنند و مشابه آن را به عنوان شاهد مثال می آورند.
- روند صمیمیت و حفظ آن تسریع می شود.
- حس بیگانگی به حداقل ممکن می رسد.
- سو تفاهم های مانده در پس زمان رفع می گردد.
- حرف هایمان به کسانی زده می شود که بیشتر شبیه ما هستند مثل گذشته مشترک، تحصیل، حرفه، سن و سال، فرهنگ و علایق
- در همان حوزه ای که هستیم، می شنویم و می آموزیم.
- با کسانی که از دریچه ای مشابه با ما به دنیا نگاه می کنند هم صحبت می شویم.
- وقت مان را در اختیار کسانی قرار می دهیم که به فراخور خودمان از آنها می آموزیم.
- میفهمیم در گذشته مشترکمان واقعیاتی بوده است که در ذهن هر کسی به شکلی متفاوت ثبت شده است. این تفاوت ها جذاب و جالب هستند.
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها