وقتی دوره طرح را می گذارندم و یک کارشناس پرستاری بودم، به عنوان مربی کار می کردم. من هر روز صبح ضمن انجام مراقبت های پرستاری به دانشجویان آموزش می دادم. اواخر ترم دانشجویی حالتی شبیه سرماخوردگی داشتم. بعد از مدتی علایم سرماخوردگی برطرف شد اما سرفه هایم ادامه داشت. طولانی بودن سرفه ها یک پدیده معمولی به نظرم می رسید و اهمیتی به آن نمی دادم.
یک روز رزیدنت ها مشغول ویزیت بودند و بالای سر هر بیمار راجع به امورات درمانی صحبت می کردند. من به قصد یادگیری آنها را همراهی می کردم تا با تازه های علمی آشنا شوم. سرفه هایم طبق معمول ادامه داشت. یکی از رزیدنت های جراحی مغز در میانه ویزیت به من گفت که سرفه های شما طبیعی نیستند، بهتر است که برای درمان اقدام کنید. این جمله کوتاه گویی یک تلنگر جدی برای من بود.
از همان روز شروع به جستجوی درمان کردم. بعد از طی مراحل مختلف تشخیصی، یکی از متخصصین ریه گفت که شما احتمالا به عفونت مایکو پلاسمایی مبتلا شده اید و باید به طور جدی تحت درمان و پیگیری مرتب باشید.
من تازه متوجه شدم که رزیدنت جراحی مغز چه لطف بزرگی در حق من کرد. هنوز خود را مدیون طبابت و بیش از آن، تعهد او نسبت به بیماران میدانم. او می توانست مثل همه آنهایی که من را میدیدند و هیچ راهنمایی نمی کردند، رفتار کند. سکوت کند. می توانست مثل دیگران اهمیتی به سرفه یک نفر کادر ندهد. اما او چنین کاری نکرد.
مراحل درمان و پیگیری های جدی و به موقع موجب شد که مدتی بعد به بهبودی دست یابم. ولی آنطور که بیشتر کادر پرستاری تجربه کرده اند، کارکنان درمانی بیشتر از مردم عادی با عوامل میکروبی و عفونی روبرو شده اند. در بدن آنان مقاومت بیشتری به آنتی بیوتیک ها وجود دارد. آنها با عوامل بیماری زای جدی تری هم زیست شده اند. بنابراین درمان عفونت های آنها با سایر افراد جامعه فرق دارد. کادر درمان آموخته اند که هنگام بیماری و مراجعه برای ویزیت، شغل خود را اعلام کنند تا پزشک انتخاب صحیح تری در مورد آنتی بیوتیک ها داشته باشد.
آخرین دیدگاهها