خواب نوشت سه شنبه یازدهم و پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت هزارو چهارصدوسه

در خواب دیدم که به جایی شبیه استخر رفته ایم جایی که لازم بود لباس هایمان را در یک کمد
قرار بدهیم و کلیدش را نزدمان نگه داریم. من دنبال کمدی می گشتم که لباس هایم را در داخل آن قرار داده بودم. ابتدا فکر می کردم که کلید را هم گم کرده ام اما کلیدد ته جیب مانتوی مشکی من بود که به تن داشتم.
حالا بین کمد ها می گشتم تا کمدمورد نظر را پیدا کنم. از جلوی کمدهای فلزی بیمارستانی رد می شدم و یکی یکی به یاد می آوردم که از مقابلشان رد شدم
اما آنها را انتخاب نکردم . دوستم به من کمک می کرد اما یافتن کمد مورد نظر با نا کامی مواجه بود. کارگرها کمدهای لباس فلزی مستعمل را جمع کرده و به کامیون منتقل می کردند و من می ترسیدم که کمد من را هم با خودشان برند.
عاقبت کلید در یک کمدی را باز کرد و لباس های من درون آن بود که اصلا به یاد نداشتم لباسم را داخل آن گذاشته باشم.
آسمان آفتابی بود و با نگاه به آسمان حس خوبی را داشتم.
خواب نوشت پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت هزار و چهارصد و سه
#######################
سالن گوش تا گوش پر از مهمان بود. به خانه جدید نقل مکان کرده بودیم. قرار بود دو تا مهمان داشته باشیم. اما آنقدر زیاد شدند که دیگر از تعداد شان خبر نداشتم. توی آشپز خانه به کمک دخترم و برادر زاده ام کوکوی بادمجان پختیم ، آتش درست کردیم و سالاد را رو براه نمودم. هنوز نقشه خانه توی ذهنم مرتب نشده بود. همین که از آشپزی فارغ می شدم به سوی اتاق ها می رفتم. عده ای داشتند و سایل ما را می چیدند. یک میز تلویزیون نسبتاً بزرگ را آوردند. خیلی جاها می شد گذاشت. دیوارهای خالی و پریزهای برق و ماهواره و تلفن همه جا بود. نیز را به یکی از دیوار ها تکیه دادند. بعد خانمی آمد و گفت مناسب نیست جایش را با نظر من عوض کنید بین یک دیوار و یک ستون قرارش دادند. کاملا اندازه شد و در فضای خالی بین دیوار وستون قرار داده شد. مردم می آمدند و می گشتند و منتظر سرو غذا بودند. همه غذا خوردند همه سیر شدند برای ما هم غذای اندکی ماند و مهمانی تمام شد.
خواب نوشت سه شنبه یازدهم اردیبهشت
به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *