کارمند بانک

به یکی از بانک ها مراجعه کردم. سالن اصلی شلوغ بود. مشتری ها گوش تا گوش نشسته بودند و گوششان را تیز کرده بودند که شماره خودشان را از دست ندهند. ریاست بانک در سالن اصلی و در یک محدوده مبله نشسته بود و در حال کار کردن و نیز پاسخ به مشتریان بود.

ایشان به یکی از کارمندان خانم دستور داد که امورات مربوط به کار من را انجام بدهد . کارمند مذکور خانمی جوان و خوش بر رو بود. لباس سرتا پا مشکی پوشیده بود و پشت میز مرتب و نظیفی مشغول کار بود. ولی به نظر می رسید چندان مشتری مدار نبود. زیرا من احساس نکردم که برایش ارزشی دارم. احساس نکردم که او خودش را موظف میداند که رفتار خوب و گرمی داشته باشد. یک حالت خشک و بی احساسی را نسبت به من داشت. با توجه به نوع خدمتی که قرار بود ارائه بدهد،  از همان اول چند  برگ فرم داد تا تکمیل کنم.

کمی بیشتر دقیق شدم دیدم که محل کار این خانم طوری است که درست با رئیس بانک در آن سوی سالن روبرو است.

در ظاهر به نظر می رسید که او فقط مشغول کار است. مشتری ها را راه می انداخت به صفحه مانیتور نگاه می کرد و کارهای مختلفی را به اتمام می رساند و اصلا گوشی توی دستش دیده نمی شد. به نظر می رسید که از آن کارمندان مقید به مقررات است.

ولی با کمی دقت و نشستن روبروی او متوجه شدم که علاوه بر انجام اموراتی که به عهده دارد به طور مرتب با منزل و با دوستانش در ارتباط است. او از زیر مقنعه هندزفری بی سیم داشت. با فرزندش بگو مگو کرد یکی از دوستانش را راهنمایی کرد که در سایت چگونه عمل بکند و به چند تماس تلفنی دیگری هم جواب داد. با وجود همه این مشغله ها کار من را هم انجام داد.

به  نظرم از ان دست افرادی بود  که توانایی دارند چند کار همزمان را ادامه بدهند. البته که امکان اشتباه و خطا در چنین مواردی خیلی بالاست ولی لابد مجبور بود.

نگاه کردن به او برایم جالب بود. چون گاه وبیگاه با خودش حرف میزد و من گمان می کردم که با من کاری دارد. بله  می گفتم یا خودم را در وضعیت پاسخ دادن خم می کردم تا صدایش را بهتر بشنوم اما متوجه می شدم که او با من کاری ندارد و سرگرم مکالمات تلفنی خودش است.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *