من در اتاق مراجعین منتظر ملاقات یکی از مقامات بلند پایه بودم. به جز یک نفر بقیه آرام و راحت نشسته و منتظر نوبت بودند. اولین فردی که قرار بود وارد اتاق رئیس بشود، آقایی با ظاهری متشخص بود. ساعت، عینک و لباسش نشان میداد متمول بوده و به ظاهر خودش اهمیت می دهد.
او مضطرب و ناراحت بود.به گمانم دستهایش می لرزید وطوری وانمود می کرد که خودش حرکت شان میدهد. قیافه او پر از نگرانی و ترس بود و نمی توانست بنشیند و سر پا مانده بود. وقتی نوبت او شد با سرعت وارد اتاق رئیس شد و در را محکم پشت سرش بست.
صدای بلند و لرزان او، به اتاق انتظار می رسید. در مورد مرگ یک بیمار حرف زد. توضیح داد بیماری بعد از شش ساعت جراحی با سوختگی وسیع کوتر (سوزاندن عروق یا قسمتی از بافت که دچار خونریزی شده به وسیله دستگاه الکترو کوتر با هدف کنترل خونریزی) درگذشته است.
بستگانش شکایت کرده بودند و جواب بیمارستان در صورت جلسه مربوط به آن، به مراجع مرتبط اعلام شده بود.
گویا صورت جلسه طوری نوشته شده بود که این فرد مقصر شناخته شده بود. او هم از سر عادت و بی توجهی، بدون دقت و بدون مطالعه امضا کرده بود. حالا خودش را به دردسر بزرگی انداخته بود. قسمتی از غرامت مربوطه به دوش او قرارگرفته بود.
به نظر می رسید مسئله اصلی اش مبلغ غرامت نبود، داستان مقصر شناخته شدن او در مرگ بیمار عذابش میداد. چند بار به خودش لعنت کرد که چرا صورت جلسه ای را امضا کرده بود که قبل از امضا نخوانده بود.
افراد حاضر دراتاق انتظار نمی توانستند قضاوتی بکنند، زیرا از جوانب قضیه اطلاعی نداشتند. به هم نگاه می کردند و پرسشگرانه به فکر فرو رفته بودند.
این درس عبرتی برای همه بودکه همواره باید جلوی چشم و آویزه گوش باشد و هرگز نباید چنین اشتباهی تکرار شود. هرگز نباید چشم بسته صورت جلسه ای را امضا کرد.
آخرین دیدگاهها