در خانواده جدیدی که او به آنها پیوسته بود، فقط چند نفر بودند که سرشان به تنشان می ارزید. نه اینکه تحصیل کرده و مدرک دار باشند. منظور این است که آدم حسابی باشند. با تمام تعریف هایی که انتظار میرود یک آدم حسابی واجد آن باشد.
بیشترشان اگرچه تحصیلات دانشگاهی داشتند و بعد از آن هم خیلیها به دانشگاه رفتند و دارای تحصیلات شدند، اما هرگز آدم حسابی نشدند. یک جورهایی دهاتی و نادان بودند. یعنی خیلی محترم نبودند. حرفهای مزخرف و جوک های بی مزه در آستین داشتند و ادا اطوارهای مضحک در می آوردند. اهل غیبت کردن و مسخره کردن دیگران بودند. کسی را جز خودشان نمی پسندیدند. بیشترین تفاخر شان به قیافه هایشان بود. شاید آن موقع زیبا به نظر می رسیدند، اما بعد از اینکه نهاد شان با زبان و گفتار و نیز عملکردشان ظاهر شد، دیگر زیبایشان هم در پشت بعضی فاکتورهای مهم گم شد. انگار که دیگر زیبایی ظاهری هم حذف شد و یک مشت رفتارهای خاله زنکی باقی ماند. ماجراهای سخیف و کوته نگرانه را بارها تعریف میکردند. گذشتهای داشتند که پر از جوک و حرف های سبک و مسخره کردن دیگران بود. یک ماجرای مسخره و خنده دار را بارها و بارها میگفتند و با این که میدانستند آخرش چیست ولی بازم از ته دل می خندیدند و قهقهه می زدند.
در اوایل زندگی در بین آدم های الکی خوش بد نیست. تنوعی است برای خودش. بعد از مدتی که خود آدم را در غیابش مسخره کردند و خندیدند دیگر هیچ جذابیتی ندارد. آدمهایی که دلخوش به چند داستان باشند و از دنیا و مافیها خبر نداشته باشند در طولانی مدت تحمل ناپذیر می شوند.
به گذشتهای که معلوم نبود چقدر آن درست و چقدر ساخته و پرداخته خودشان بود، افتخار میکردند.
آخرین دیدگاهها