طبق روال هر سال در دوره های آموزشی حضوری شرکت کردم. این بار محل برگزاری این دوره ها بیمارستانی بود که چندین سال پیش در آنجا کار کرده بودم.
بماند که طبق یک روال نادرست افرادی که به موقع آمده بودند، عملاً تنبیه شدند و مدتی طولانی منتظر نشستند تا تاخیر کنندگان سر کلاس حاضر شوند.
با این شروع دیر هنگام و ورود بعصی ها در وسط کلاس، شاهد حواس پرتی عجیبی در سراسر برنامه بودیم. رشته کلام از دست سخنران در می آمد و سپس دوباره سعی کرد آن را به دست گیرد. به قول معروف هزینه سوئیچینگ((مدت زمانی که طول می کشد مغز به فعالیت قبل از حواس پرتی برگردد.)) بالا بود.
با ذهن خسته قسمت اول برنامه به پایان رسید. در فرصت استراحت بین سخنرانی ها،با چند نفر از همکاران سابقم همکلام شدم.
آنها از زمین و زمان شکایت و گلایه داشتند. مثل گذشته به ایرادگیری، نق زدن و انتقادهای بیهوده پرداختند. متوجه شدم، بعد از لحظاتی دیگر چیزی نمی شنوم. زیرا وارد گفتگوی درونی با خودم شده بودم.
“اینها به غر زدن عادت دارند. اصلا فرقی نمی کند چه کسی مدیر شان باشد؟ فرقی نمیکند که اوضاع چقدر دگرگون شده باشد. آنها فقط ناراضی هستند. تصمیم هم گرفتهاند ناراضی بمانند”
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها