برای شرکت در یک همایش علمی به همراه پرستاران و تعدادی از سرپرستارها به تهران رفتیم. در آن سال تعداد زیادی از پرستاران بیمارستان مقاله داشتند که به صورت سخنرانی و پوستر ارائه کردند. در قسمتی از برنامه های آن همایش شرکت کنندگان به سالن های کوچکتری هدایت شدند که موضوعات اختصاصی تری داشتند. در سالن های مجاور سالن اصلی شرکت کنندگان دور میزهای گرد نشستند و به بحث پیرامون موضوعات تعیین شده پرداختند . یادم هست یکی از مسئولین اداره کننده جلسه در رابطه با نقش پرستاران جمله ای تکراری که همه ما بارها شنیده بودیم را به زبان اورد . ایشان گفتند که هنگام مراقبت از بیمار پرستار باید فرض کند هر بیماری مثل پدر مادر یا بستگان نزدیک خودش است. باید با این تصور کارش را انجام بدهد . یکی از شرکت کنندگان دستش را بالا برد و گفت که می خواهد صحبت کند . به او اجازه دادند . ایشان صحبت هایی کردند که سعی می کنم تا حد ممکن امانت دار کلام ایشان باشم. گفتند این چه حرفی است که به خورد پرستاران داده می شود. چرا باید پرستار با این تصورات کار بکند. همه اش فکر کن زنی که روی تخت افتاده است مادرش است یا کودکی که ناله می کند فرزندش است. به ما بیاموزید که چگونه در چارچوب شرح وظایمان کار متخصصانه و عالمانه انجام بدهیم. ما نمی خواهیم پرستار عطوفت داشته باشد اما کارش را بلد نباشد و نداند چه بکند . به ما یاد بدهید چطور باید کار کنیم کار درست و مورد نیاز را بیاموزید و با این حرف ها احساس ما در درگیر نکنید . کجای دنیا به پرستارها چنین حرف هایی می آموزند.
حاضرین در سالن تحت تاثیر استدلال های ایشان ابتدا سکوت کردند . سپس در تایید ایشان کف زدند و موافقت خود را با نظرات این پرستار اعلام کردند .واقعا چرا کمتر کسی میخواهد مثل آدمیزاد سرش را پایین بیاندازد و فقط کار کند . کار متخصصانه بر اساس شرح وظایف کار و همین و بس.شش
آخرین دیدگاهها