چیزی که مردم در ظاهر می بینند یک مدیر خدمات پرستاری است که پشت میزش نشسته است. او کسی است که به لحاظ سلسله مراتبی از عده ای بالاتر و از عده ای پایین تر قرار گرفته است. امکاناتی در اختیارش قرار دارد. می تواند دستوراتی بدهد که لازم الاجرا هستند. به جلسه ها میرود، در گرد همایی هایی شرکت می کند، دوره های آموزشی ضمن خدمت جداگانه ای را طی می کند و خلاصه به نظر می رسید که خیلی به او خوش می گذرد.
پشت صحنه مدیریت خبرهای دیگری است. مدیر کسی است که مورد سوالهای گوناگونی قرار می گیرد. باید برای اعمال و تصمیم های خودش و زیر دستانش پاسخگو باشد .
پشت صحنه مدیریت ترس و اضطراب پذیرفته نشدن و مورد قبول واقع نشدن وجود دارد . ممکن است که پشتگرمی هایی داشته باشد اما اصل این است که با طرقی بتواند مورد پذیرش قرار بگیرد.
باید اطلاعات کافی و کامل از حوزه کاری خودش داشته باشد . تمام بخشنامه ها و آئین نامه ها باید در داخل سرش آماده و مهیا باشند. برایش در حد نان شب واجب است که همه تغییرات جدید در قوانین را به همراه نسخه پیشین را در ذهنش داشته باشد . هر روز با این دستورات کار دارد. ملاک قدرت و ملاک اداره کردن سیستم این نسخه های ذهنی به روز و آماده هستند .
در پشت صحنه مدیر خدمات پرستاری در روی میز کار ذهنش یک عالمه پوشه های روانشناسی، جامعه شناسی، آموزش، اقتصاد، انگیزش، تعامل و ارتباطات، قوانین رسمی و کشوری پرستاری، قوانین عرفی و بومی پرستاری و مدیریت، فرهنگ و چارچوب های کشوری وجود دارد. در داخل هر پوشه باید مطالب به روز و آماده کاربرد مهیا باشند .
یک مدیر پرستاری پشت میزش می نشیند و از صبح تا ساعت چهارده و گاهی وقت ها تا ساعتهای طولانی دیگر مشغول کار است. اما هر تصمیمی که میگیرد و هر حرفی که می زند و هر رفتاری که از او سر می زند باید به شدت مورد مراقبت خودش باشد . تا اینکه اشتباه نکند و بتواند مدافع یک قشر عظیم باشد . اگر خودش ایرادی جدی داشته باشد به خاطر ضعف خودش نخواهد توانست حامی و مدافع قوی و قابل اعتمادی باشد .
چنین کسی روزهای زندگی را به بهای قراردادی که در ذهن و در روی کاغذ های اداری دارد، فروخته است. چنین فردی روزش را به سازمان فروخته است و تمام سعی او باید این باشد که این بده بستان را تمام و کمال به انتها برساند.
صحنه ای که مردم میدیدند با صحنه ای که در ذهن بود تفاوت های آشکاری داشت. تنها کسی که به هر دو این صحنه ها اشراف داشت خودش بود.
در سالهای اخیر قضاوت های سطحی نسبت به مدیران بسیار زیاد شده است. اغلب مردم با دیدگاهی بد بینانه به مدیران می نگرند . نه اینکه آنها مقصر نیستند . بلکه خیلی هم مقصر به حساب می آیند . ولی به نظر می رسد در این رابطه تندروی های غیر منطقی هم کم نیست. تاختن به مدیران بدون اینکه شناخت درستی از فرد فرد آنها باشد مد روز شده است.
میدانیم مدیران نا لایق کم نیستند . مجموعه عملکرد نا لایق ها چنین بحران هایی را دامن زده است. اما در این میان مدیرانی هم هستند که قربانی به حساب می آیند . هنوز هم سیستم ها به مدیران متخصصی تکیه دارند که بدون اینکه در صدد اثبات خود باشند نهایت سعی شان را مبذول می دارند . هنوز هم هستند افرادی که مدیریت آنها سیستم را برپا نگه داشته است.
باید معیاری باشد که این مدیران را از هم تفکیک کند اما متاسفانه چنین معیارهایی بیشتر ذهنی و غیر قابل اثبات هستند. الان معیاری در دست نداریم تا بین مدیران با وجدان و نا لایق ها خطی بکشیم و آن ها را از هم جدا کنیم.
عملکرد مدیران لایق و شایسته نه در کوتاه مدت بلکه در دراز مدت آشکار می شود البته اگر شانس داشته باشند و قبل از اثبات توانمندی هایشان کنار گذاشته نشوند. رضایت نسبی کارکنان و بهترین استفاده از امکانات موجود برای ارائه خدمت در طولانی مدت برآیندی است که بعضی از خواص قادر به ادراک آن هستند.
آخرین دیدگاهها