به توصیه یک پزشک کتاب تضادهای درونی ما نوشته کارن هورنای را خواندم. بعضی از فصل هایش برایم دردناک بود. زیرا باید با خودم مواجه می شدم. خودی که می شناختمش اما وضوحی که خواندن مطالب از خودم ایجاد کرد وحشتناک بود. شناختن خود و تضادهایی که ناخودآگاه با آنها در گیر هستم آسان نبود. مدتی این مفاهیم من را غمگین و مستاصل کرد . ولی بعد کمی بهتر شدم.
برداشت شخصی من این بود که هر کسی از کودکی اش خاطره های بدی دارد . وقتی که ناتوان بوده است. وقتی که مورد بی رحمی و ترس قرار داده می شود . وقتی که رفتارهای متضاد در اطرافیانش می بیند خاطره های بد در ذهنش شکل می گیرد.
کودک بر اساس نهاد خودش و بر اساس محیط زندگی اش می خواهد که سازش پیدا کند تا بتواند به زندگی ادامه بدهد . به سه روش کودک خود را سازش می دهد . در واقع کودکی شیرین و خوش چیزی است که کسی تا به حال آن را تجربه نکرده است.
روش اول این است که کودک سعی می کند که نظر اطرافیان را جلب کند و این کار را با قبول کردن و اطاعت کردن و مطیع شدن انجام میدهد . اینها کودکانی هستند که در بزرگسالی نیاز به تایید و تشویق دیگران دارند . زیرا مهر طلب نامیده می شوند و باید از همه محبت و مهربانی دریافت کنند . اینها برای کنار آمدن با زندگی به افراد قدرتمند می چسبند و با آنها خودشان را حمایت و محافظت می کنند .
روش دوم این است که کودک با محیط سر جنگ دارد . زندگی را صحنه جنگل می بیند . تمایل دارد که به دیگران تحکم کند و از مبارزه و ستیز ابایی ندارد. جهان را یک سره نبردی می بیند که باید در ان پیروز شود. چنین خصیصه ای با نام برتری طلب یاد می شود.
روش سوم این است که کودک از همه کناره گیری می کند و عزلت طلب می شود. او از همه کناره گیری کرده و خود را در یک حفاظ نامرئی قرار می دهد . نمی خواهد با کسی ارتباط داشته باشد. خودش را در درون خودش حبس می کند . به همین راضی است که دیگران به او صدمه نزنند .
کودکان با این سه روش خودشان را با محیط هماهنگی می کنند. از هر سه روش هم استفاده می کنند . اولویت آنها در کاربرد این روش ها متفاوت است. آنچه یک نفر را مهر طلب می کند کاربرد اولویت دار این روش سازگاری است و از روش های دیگر کمتر استفاده می کند .
هر کسی برای خودش یک تعادل نسبی و متزلزل دارد . که با کوچکترین مشکلی فرو می ریزد. ولی انسان ها یاد گرفته اند که با این روش ها و نوعی ساختار که برای خودشان ساخته اند خود را در تعادل نگه دارند .
واکنش های دفاعی بخصوصی را به کار می برند . برای خودشان یک خود ایده آل می سازند. زیرا که در خودشان به جز تحقیر چیز دیگری نمی بینند. این خود ایده آل را برای خودشان ترسیم می کنند که دارای صفاتی است که فرد ندارد و یا به آن اندازه ای که باید داشته باشد ندارد. این هم خودش با اینکه بد نیست اما مضراتی دارد. این فرد هر روز و هر ساعت از خود واقعی اش دور می شود . گمان می کند که ان خود ایده آل است.
هر کسی سعی می کند که از روشهایی استفاده کند تا سر پا بماند و در جامعه بتواند به زندگی ادامه بدهد .
بسیار از ما برای اینکه با خودمان کنار بیاییم نقص و ایراد خودمان را به دیگری تعکیس می کنیم. این را نقص افکنی هم می گویند . ما چیزی را در دیگران می بینم و چیزی را در آنها ملامت می کنیم که در خودمان هست. همان ایراد خودمان را در دیگران رویت می کنیم. این شامل جنبه های مثبت هم می شود. به این معنی که اگر خوش بین باشیم صفات خوب خودمان را در دیگران متجلی می بینیم. ما این کار را به شکل ناخود آگاه انجام میدهیم و متوجه نیستیم که با این کار از ملامت خودمان رها می شویم.
آخرین دیدگاهها