به نظر می رسد دوران برده داری و دورانی که ثروتمندان به ظاهر کلفت و نوکر داشتند، تمام شده باشد.اما اگر نیک بنگریم به شکل روزآمد با شدت و قدرت بیشتر ادامه دارد. تنها شکل ظاهری آن تغییراتی کرده است تا حساسیت های قبلی شعله ور نشود. یکی از پرستاران ما مصداق کوچکی از بردهداری نوین بود.
بعد از ازدواج به شکل بارزی زیباتر شد. به خودش خیلی خوب می رسید.آرایش ملایمی بر چهره داشت. موهایش که کمی از مقنعه بیرون بود، هربار به رنگی مطابق مد روز تغییر مییافت. پوشیدن لباسهای بهتر از او کس دیگری ساخته بود.
یک بار از این همه آراستگی او تقدیر کردم و به او گفتم که مظهر یک پرستار تمام عیار است. کارش تخصصی و حرفهای است و ظاهر برازنده ای هم دارد. گفت: اینها همه از اصرارهای همسرم است.
مدتی بعد خبرهایی مبنی بر جدا شدن او از همسرش با وجود داشتن یک فرزند، در بیمارستان پیچید.
در ملاقات بعدی از خیانت همسرش به عنوان علت جدایی یاد کرد. اما همه داستان این نبود. این بهانه ای محکمه پسند برای طلاق آنها بود.
اصل داستان مربوط به خوی و خصلت همسرش بود. او مردی با درآمد قابل توجه و ثروتمند بود که به واسطه فکر و اندیشه اش بر همسرش حکمرانی بیش از حد داشت. او تمام آزادیهای همسرش را به شکلها و دلایل مختلف ستانده بود. دیکتاتور نامحسوس بود، که گزک به دست کسی نداده بود. همه ارکان زندگی از نحوه مخارج تا تعیین رنگ موی همسرش را به روشی حیله گرانه در دست داشت. جایی برای اختیار و تصمیم گیری نگذاشته بود. همه چیز را با نظر خودش تعیین کرده آن را لازم الاجرا کرده بود.. او بود که به شکلی غیر قابل فهم، ارتباط ها را از نظر نوع و حدود انها طراحی کرده بود.
اگر این زن درآمد نداشت و اگر در بند حرف های مردم و پیش داوری ها ی آنها بود، باید در آن زندگی می سوخت و میساخت. اما پرستار ما زنی آزاد بود با استقلال فکری و تکیه بر درامدش، توانست از بودن در کنار کسی که با پنبه سر میبُرد، انصراف دهد. خودش را از آن بردگی نوین نجات داد.
آخرین دیدگاهها