شما یادتان نمیآید یک زمانی دفتر پرستاری امکانات تایپ نداشت. باید یک نفر نامه های دست نویس رابه تایپیست می داد و بعد از آماده شدن بر می گرداند. تایپیست بیمارستان بیست و چهار سال سابقه کار داشت. کارمند رسمی قطعی سیستم بود. با دو انگشت سبابه تایپ می کرد. آنچه که تحویل میداد پر از غلط های املایی و انشایی بود. هر نامه باید بارها و بارها اصلاح می شد. یا با لاک غلط گیر یا با تایپ مجدد یا….. تا قابل استفاده بشود. تایپیست در تمام مدت استخدامش از جایی به جایی منتقل شده بود. گلایه مند، شاکی و بی سر و سامان بود. آنقدر بین واحدهای مختلف سازمان به اصطلاح پاس کاری شده بود که دچار خستگی و فرسودگی قابل توجهی بود. واقعیت این بود که کارش و پُستی که اشغال کرده بود با تواناییها و استعدادش مناسبت نداشت. متاسفانه پشتکار زیادی هم نداشت. در این مدت یک مهارت مهم مثل تایپ ده انگشتی را فرا نگرفته بود.
در هر واحد مدیران و مسئولین مدتی او را آزموده، بعد مثل یک توپ توی زمین حریف انداخته بودند. حتی یک بار مدیر بیمارستان از من خواست که در زیرمجموعه دفتر پرستاری کاری برایش دست و پا کنم که موافقت نشد.
وقتی که استخدامرسمی یک سند مادام العمر سی ساله باشد، چنین آرامش خیالی طبیعی است.
جمله ای کلیدی بین مسئولین در مورد این تایپیست رد و بدل میشد. بعد از ادای آن جمله یک جا به جایی دیگر رقم می خورد.
جملهای که:
* راه اجرای تصمیم درست را میبست.
* همه را خلع سلاح می کرد.
*سازمان را با نیروی ناکارآمد پر کرده بود.
* الگوهای بد را هر روز بیشتر و بیشتر می کرد.
* بهرهوری را به سمت صفر میل می داد.
آن جمله این بود: ” نان کسی را نبُرید.”
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها