جملات طلایی از کتاب زندگی من نوشته مهاتما گاندی

۱- چیزی که آرزوی وصالش را دارم، درک نفس، دیدن خدا، روبرو شدن با او و نجات از قیود زندگی مادی است. در تعقیب و جستجوی این هدف است که زیست می‌کنم و بدون سوی و آن سوی می روم.

۲- تضرع، پرستش و دعا خرافات نیست. آنها اعمالی حتی حقیقی تر و واقعی تر از خوردن و نوشیدن است. دعا، کلام نمی‌خواهد. مستقل است و محتاج کوشش و مساعی حواس ما نیست.

۳- می آموختم که توجهی به زندگی ظاهر نداشته و در جستجوی ندای باطنم باشم.

۴- مردم عادت ندارند درباره موضوعی به اختصار و دقیق صحبت کنند.

۵- موفقیت بدون سختی و تلخی به دست نمی‌آید.

۶- وظیفه کاری است بدون انتظار پاداش.

۷- هرنوع ثروت در مقابل خدمتی که با روی گشاده انجام شود، هیچ محسوب می‌شود.

۸- بیشتر کارهای من امور دفتری وساطت و حکمیت بود.

۹- افراد در قطب های مخالف به حیات ادامه می دهند.

۱۰- طبیعت بشر به هنگام خطر حقیقت و واقعیت خود را نشان میدهد.

۱۱- خدمت پاداشی جز خود ندارد.

۱۲- وززش وقت را نمی‌گیرد، بلکه ظرفیت انسان را برای خدمات اجتماعی می افزاید.

۱۳- روزنامه وسیله‌ای جهت تمسک نفس برای خودم و اطلاع یافتن دوستان از افکارم بود که به کمک آن از حیث فکر با من در تماس باشند.

۱۴- اگر انسان قلبی پاک داشته باشد به هنگام مصیبت، عده‌ای برای کمک و معاونت سراغش می شتابند.

۱۵- بهترین و حقیقی ترین کتاب برای شاگرد مدرسه، معلم او و طرز رفتار وی است.

انسان آزاد آفریده شده ولی معنای آزادی تصرف مال دیگران نیست.

پیروی از گذشتگان عین اسارت است.

هرگاه بشر در آزمایشی گرفتار می‌آید تازه متوجه می‌شود که معلوماتش درباره آن بسیار ناچیز است.

پایان دوره تحصیل آسان بود ولی کار در این راه بسیار مشکل.

شرافت و اطلاع از فن هر کاری کافی است. نمیدانستم رفورم هایی که در فکر داشتم به چه نحو آغاز کنم.

سخت ترین کارها در نظر او ساده می نمود.

بیشتر باید از نفوذ متشکر باشم تا از لیاقت….

….. مسلماً نیامده ای که از آن آشنایی سوء استفاده کنی…..

….. جواب او چیزی بود که استحقاق شنیدنش را داشتم…..

….. مامور مخصوص دریافت مالیات بیش از اربابش افاده داشت….

افسوس که اراده و خواست،  صاحب قانون به شمار می رفت.

…. این تماس‌ها بعدها در حیات اجتماعی هم خیلی به دردم خورد.

…برای توهین به خودم هرگز به دادگاه مراجعه نخواهم کرد…

نه تنها با خواندن و شنیدن بلکه به علت بلاها، به بدبختی ها پی بردم…..

خدا آرزوی خواهان را بر می آورد.

اقدامات بر تجربیات روزانه ما می افزود.

در مسائل عمومی اول فکر و بعد ایراد سخن.

حفظ اسناد الفبای اول هر سازمانی است.

آنچه انسان از دور بشنود، به نظرش بزرگتر و مهمتر می‌آید.

توصیه ها نشان می‌دهد که نفوذ افراد وجود دارد.

علاقه ام به پرستاری رفته‌رفته مبدل به شور شد.

قضاوت درباره اشخاص از روی اعمال صوری عملی بی فایده است. زیرا چنین قضاوتی مبتنی بر اساس صحیح و کافی نیست.

اگر اطلاعات عاری از حقیقت را قبول کنیم، غضب بی مورد نیست.

همیشه نطق خود را بنویس و حاضر داشته باش.

موسسات عمومی باید مثل طبیعت زندگی روزانه داشته باشند.

…اگر مطالعه نداشتم و اطلاعات را به مرحله عمل در می‌آوردم…

درباره اوضاع و خدمت به جماعت فکر کردم.

مغز انسان محل مناسبی برای پرورش خواهش ها و حواس است.

…مادام که تفکر تحت کنترل اداره قرار نگرفته باشد…..

بدون صبر و حوصله زیاد نمی شود مردم را به پیش بردن امری وادار کرد.

کسی که می‌خواهد به اجتماع خدمت کند، نباید هدیه‌ای بپذیرد.

گاهی چندین فرد وظیفه یک نفر را انجام می‌دادند و کسی به کارهای مهم نمی‌رسید.

هیچکس حتی زحمت فهمیدن آن را به خود نداد.

اما او از آن نوع مردانی نبود که به این زودی آرام شود و عقیده عوض کند.

فریب دهنده در واقع خودش را گول میزند.

خود را یک فرد دهاتی و روستا منش دیدم.

عدم توجه به احتیاجات اولیه…اسباب ناراحتی شد.

سلیقه غذایی ام تابع تصمیمات شد.

به عقیده او نسل فروتن نبود.

خدمت بدون تواضع خودپسندی و خودخواهی است.

…ولی این طوفان داخلی را نمیشود تحمل کرد…

…بنا به دستور قانونی مافوق که همان ندای وجدان باشد، دست به چنین کاری زدم.

جهالت رعایا زیاد و قابل تاسف بود.

روابط من با آنها دوستانه بود و همین امر مبارزه را مشکل تر ساخت.

او همیشه کاری می‌کرد که من بر این عقیده باشم که بین ما روابط صمیمانه موجود است.

…در آن موقع بی اختیار چنین گفتم…..

برای رسیدن به هدف نباید حد و حدودی قائل بود.

در حقیقت قلمم عملاً از پیشرفت سرباز می زند.

برای شرح حقیقت و واقعیت مطالب هر گونه درد و  رنجی را بر خود تحمیل کردم.

آنچه از حقیقت درک کرده ام یک شعاع کوچک فوق العاده باریک از آن درخشش و تابندگی فوق‌العاده زیاد است.

بدون طهارت نفس، شناخت ذی روح و آن چه حی است امکان ناپذیر است و بدون تزکیه نفس رعایت و اجرای قانون رویایی کاذبی بیش نیست.

راه تزکیه نفس بس صعب و پرشیب است. آن کس که میخواهد به پاکی و طهارت باطن نائل شاید باید با خویشتن را در فکر و کلام و عمل کاملاً از قید هوا و هوس رهایی بخشد.

حذر از هوای حیله‌گر نفسانی سخت‌تر از تسخیر جهان به زور اسلحه است.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *