امروز داستانی واقعی که در طول سال ها در مقابل چشمان شاهدان رخ داده است، برایتان تعریف می کنم.
ایشان یکی از دانشجویان نخبه و متعلق به گروه استعدادهای درخشان بود. او تحصیلاتش را با نمرات عالی به پایان رساند، و در مدت کوتاهی به درجه هیات علمی رسید.
در این مرحله مورد بیاعتنائی از سوی همقطارانش قرار گرفت. در گروه پذیرفته نشد. به او کم محلی کردند. به طوری که مجبور شد در یک گروه غیر مرتبط به فعالیت های آموزشی و پژوهشی خود ادامه دهد.
بعد از مدتی به شکلی صاعقه وار به عنوان ریاست کل همان مجموعه منصوب شد. در مسند بزرگترین قدرت سازمانی قرار گرفت و حال قدرت دارد که هر کاری بکند.
صرف نظر از اینکه چه عواملی دخیل باشند، احساس تزلزل در موقعیت های شغلی مدیریتی نتایج منفی به دنبال دارد. همین که همقطاران او فکر کنند در موقعیت محکم و پایداری قرار ندارند و هر آن ممکن است موقعیت و یا شغل شان را از کف بدهند، مهلک است.
بلاتکلیفی و پیش بینی ناپذیر بودن اوضاع از قدرت روحی و روانی همقطاران به شدت کاسته است.
چنین اتفاقی در کوتاه مدت عجیب و باورنکردنی بود.
حال ببینیم ایشان با آنها که به او بد کردند، چه خواهد کرد؟
آخرین دیدگاهها