امروز می خواهم یک مثال از خوب بودن رابطه، دست و پا گیر بودن ضابطه برایتان بگویم.
محل کار ما مراجعین بسیاری داشت. کمبود فضای فیزیکی و کارکنان ناکافی، مانع ارائه خدمت به همه می شد. عده ای از مراجعین خدمت میگرفتند و بقیه دست خالی می رفتند.
یکی از کارکنان که به نظر می رسید،بیشتر اهل رابطه بود، تا ضابطه، رئیس شد. بعد از قرار گرفتن در موقعیت جدید به واسطه روابطی که با برخی منابع قدرت داشت، تصمیم به راه اندازی یک واحد جدید گرفت. کسی نمی داند به خاطر مردم دست به کار شد یا هدف و نیت دیگری در سر داشت.
یک محوطه بلا استفاده نسبتاً بزرگ در ساختمان وجود داشت که سالها رها شده بود و بیشتر شبیه انبار اسقاط بود. آن فرد به مدد جایگاهش و وصل بودن به منابع خاصی، در مدت کوتاهی آن محل را به بخشی تمیز و آراسته با به روزترین تجهیزات تبدیل کرد.
اگر می خواستند با قانون و قاعده تغییری در کاربری آن محل بدهند، مطمئن بودیم یا نمی شد و یا سالهای سال وقت می خواست. باید یک گروه و نه یک نف مدتها دنبال مجوز و موافقت های اداری میدویدند. باید برای تهیه ملزومات، ماهها انتظار و تامین هزینه را تحمل می کردند.
بالاخره در سایه روابط با روش هایی میان بُر و گاهی غیر اصولی این کار در مدت کوتاهی به اتمام رسید.
بیماران امکان دریافت خدمات جدید یافتند و با واسطه همان روابط، نیروی انسانی کافی -خارج از قواعد معمول- جذب آن بخش شدند.
ما فهمیدیم که اگر کسی بخواهد کار مثبتی انجام بدهد، میتواند از قدرت روابط و دور زدن ضوابط استفاده مفیدی بکند.
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها