در یک مکالمه معمولی و دوستانه یک نفر گفت که اصلا رمان نمی خواند و آن را اتلاف وقت تلقی می کند. سوال مهمی که پیش آمد: چرا رمان میخوانیم؟
رمان می خوانیم تا از دریچه چشم یک نفر دیگر به جهان بنگریم. ما عادت کرده ایم که فقط از دیدگاه خودمان و با زاویه خاصی به هستی نگاه کنیم. با خواندن رمان، در ذهن فردی دیگر تجربه ای نو را در میبابیم.
با خواندن رمان از دیدن کلمه ها بر صفحه کاغذ یا مانیتور فراتر رفته و با قوه تخیل مان صحنه هایی بدیع می سازیم. در زمان خواندن رمان ذهن ما به شدت فعال است. صحنه ها و چهره ها و شخصیت ها را با سلیقه و ذوق خودمان می سازیم. انگار که فیلمی ساخته ذهن خودمان را به تماشا نشسته ایم.
اگر رمان مورد علاقه ما بود، به تدریج به جای اینکه مخاطب باشیم، تبدیل به خود قهرمان داستان می شویم . به جای او زندگی می کنیم. احساس، عاطفه، ادراک و هیجان او را در خود می سازیم. البته باید مواظب باشیم که زیادی در داستان فرو نرویم که ممکن است مثل دن کیشوت به بیماری کیشوتیت مبتلا شویم.
با خواندن رمان میتوانیم به عمق رنج بردن انسان ها و نیز وحشتناکی فقر یا عظمت از دست دادن کسی یا چیزی پی ببریم.
خواندن رمان ما را با فرهنگ، جغرافیا، آداب و رسوم و نحوه زندگی دیگر ملل آشنا می کند .
قوه تخیل ما تقویت می شود.
بسیاری از کتاب های رمان فلسفی، به استناد خوانندگانشان خاصیت درمانی داشته و موجب درمان بیماری ها می شوند .
رمان است که ما را به عمیق ترین لایه های فکر و اندیشه فرد دیگری می برد و بدون نقاب با آن افکار مواجه می کند.
رمان است که ثابت می کند همین زندگی معمولی در سایه نوشته شدن، چقدر می تواند شور انگیز و جالب باشد .
رمان میتواند پیش فرض های کلیشه ای ما را به شک و تردید بیاندازد. ممکن است آفریقا برای ما کلیشه ای از فقر باشد .
رمان ما را آهسته و پیوسته به پیش می راند و گام به گام به انتهای داستان می برد . موجب می شود که کمی مکث کنیم و از عجله کردن ذهن بکاهیم.
رمان قوه تصور ما را زنده نگه می دارد. خیال ما را به خارج از محیط مان دعوت می کند.
آخرین دیدگاهها