در واژگان درونی خودم “تعلل به ظاهر معقول” را دارم.
این واژه حالتی را تعریف میکند که یک کار اولویتدار را شروع کردم.
تعلل به ظاهر مقعول وقتی رخ می دهد که کاری ذهنی، مثل خواندن یا عملکردی، مثل شستن ظرف ها را شروع می کنم. به این ترتیب که از شروع کار چند دقیقه نمی گذرد که ذهن شروع به تولید اولویت های جدید می کند. می گوید فلان کار از این اولویت بالاتر دارد کار اولویت بالا را رها کردی و به کاری با اهمیت و بازدهی پایین چسبیده ای.
وقتی این بازی را تشخیص بدهم، همان کار را ادامه میدهم و وسوسه رها کردن آن و شروع کار دیگری را سرکوب می کنم.
اگر متوجه نشوم کار را رها کرده و کار با اولویت دیگر را هم دوباره ناقص انجام می دهم.
زیرا در انجام آن، اولویت دیگری توسط ذهن تولید می شود. وقتی بیدار می شوم که اصطلاحاً بازی خوردهام. زنجیره ای از کارهای ناقص پیش رویم میبینم که تکمیل کردن آنها نیاز به انرژی ذهنی و اراده قوی تری دارد.
آخرین دیدگاهها