در زندگی ام به بعضی ها خدمت کرده ام. از دستم بر می آمده است. توانش را داشتم. انرژی وانگیزه کافی هم داشتم. از سوی دیگر خیرخواهی هم در وجودم بوده است. اما بر خلاف انتظارم از آنها نه واکنشی دیدم و نه عملکرد قابل قبولی مشاهده کردم. حس می کنم که بعضی ها فقط خدمت گیرنده هستند . چیزی نمی دهند. جمع می کنند و انباشته می کنند اما نمی بخشند.
نه از وقت شان می بخشند و نه از انرژی شان و نه از داشته هایشان. بنابراین با توجه به امتحانات مکرر و مردودی های همیشگی این افراد را کنار گذاشتم.
فقط یک نفر اظهار کرد که از من دلگیر است. گفت که چرا به او سر نمی زنم. چرا سراغش را نمی گیرم. با زبان بی زبانی گفت که چرا دیگر خدمت دریافت نمی کند .
آخرین دیدگاهها