خواندن متمرکز و طولانی

یکی از رئیس هایی که داشتم یک پزشکی متخصص سرشناس بود. او هر شنبه جلسه ای با حضور تعدادی از مسئولین بیمارستان برگزار می کرد. اسم جلسه را دیدار هفتگی با مدیران ارشد بیمارستان گذاشته بود. با وجود اینکه خودش مشغله‌های فراوانی داشت ولی سعی میکرد با حضورش در این جلسه ها ، به آن تداوم ببخشد.

در بعضی از این جلسه ها از افراد صاحب نظر در حیطه مدیریت نیز دعوت می کرد. یکی از اساتید مدیریت دانشگاه مدعو ثابت اکثر جلسه های بیمارستان بود. استاد مدیریت فردی علاقمند و در عین حال متعهد به قول و قرارش با رئیس بیمارستان بود. هر شنبه سر موقع در جلسه حضور می یافت. برعکس رئیس پرمشغله بیمارستان در اکثر شنبه ها با تأخیر به جلسه میرسید.

در یکی از جلسه هایی که استاد مدیریت آمده بود و همه منتظر رئیس نشسته بودند یک روزنامه روی نیز توجه استاد را جلب کرد. روزنامه را به طرف خودش کشید. کمی راست در صندلی خود نشست و ورق زد. در یکی از صفحات مصاحبه های چاپ شده بود که کل صفحه روزنامه را پر کرده بود. موضوع را به خاطر ندارم. ولی استاد مدیریت با تمرکز شروع به خواندن آن کرد. چشم هایش روی خطوط حرکت می داد و می خواند.

من متوجه شدم که او از محیط بریده شد. دیگر صداهای اطرافش را نمی‌شنید به اصطلاح قیف سکوت را شکل داده بود. هرچه صدای مزاحم بود در گوش او حذف شده بود. ما که در اطراف میز نشسته بودیم ، کلی وقت تلف کردیم، باهم حرف زدیم، با گوشی تلفن هایمان ور رفتیم و دقایقی که به انتظار می گذشت، عملاً بی فایده بود.

اما در همین هنگام استاد مدیریت با تمرکز غیر قابل وصف آن مصاحبه را خواند و به پایان رساند. روزنامه را بست و گویی که به محتوای آن فکر می کند، ساکت ماند.

رئیس که وارد جلسه شد او مقاله ای بلند را تمام کرده بود و از وقتش به نحو احسن استفاده برده بود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *