استاد دانشکده پوشه آموزشی و طرح درس را برداشت و به سوی کلاس به راه افتاد. در حال مرور درس در ذهنش بود . باید در مورد عدالت دسترسی در سیستم های بهداشتی سخنرانی می کرد، تصاویری را نشان می داد و در انتها بحث و پاسخ به سوالات را انجام میداد .
نزدیک کلاس که رسید متوجه شد کسی در کلاس نیست. مردد شد آیا روز و ساعت و محل کلاس را درست کنترل کرده بود. کسی خطابش کرد برگشت و دید که نماینده کلاس است. نماینده کلاس در حالی که دستهایش را به هم می فشرد گفت که امروز دانشجویان سر کلاس حاضر نخواهند شد .
استاد چند سوال کرد و نماینده جواب داد . استاد کاری نمی توانست بکند به جز اینکه هشدار بدهد که مواظب تصمیم هایشان باشند .
به طرف اتاق خودش راه افتاد . مسئول آموزش و اداره کننده کلاس های دانشکده زنگ زد و سوال کرد که چرا سر کلاس نیست. استاد توضیح داد که دانشجویان نبودند و او هم برگشته است. مسئول آموزش گفت که طبق بخشنامه شما باید در کلاس باشید و از آن بیرون نیایید . باید آنجا بنشینید و تا پایان ساعت مقرر کلاس را ترک نکنید حتی اگر یک دانشجو هم در کلاس نباشد . همچنین ادامه داد که اگر یک نفر در کلاس حاضر درس را ارائه بدهید و تدریس آن روز را به اتمام برسانید.
توضیحات استاد فایده ای نداشت. بنابراین برای بار دوم راهی کلاس شد .
در صندلی نشست و از پنجره به بیرون نگاه کرد. فکر کرد که هیچوقت متوجه این پنجره و منظره بیرون آن نشده بود . بعد هم شروع به انجام کارهای شخصی خودش کرد . ایمیل ها را چک کرد و نگاهی به اتوماسیون اداری انداخت تا ببنید نامه جدیدی در کارتابل دارد یا نه. مدتی بعد به ساعتش نگاه کرد پانزده دقیقه به انتهای کلاسی مانده بود که در آن دانشجویی نبود . شور و شوقی در کلاس خالی نبود. جای همه دانشجویانی که قبلا بودند دیده می شد . در همین پانزده دقیقه دانشجویان یکی یکی وارد کلاس شدند و سر جایشان نشستند . توضیح دادند که یک عده با لباس های نظامی و یگان ویژه در محوطه دانشکده هستند و به آنها گفته اند که به کلاس هایشان بروند .
به استاد گفتند که تدریس کند . اما استاد نمی دانست درسی با این محتوا و دانشجویانی با این حال می توانند در آموختن نقشی فعال داشته باشند . به ناچار در همان چند دقیقه ای مطالبی را گفت و بقیه را به هفته بعد موکول کرد. همه با حالی بد و ناراحت کلاس را ترک کردند .
آخرین دیدگاهها