وقتی با تجربه تر شدم…
از رئیسم پیش زیر دستان بد نمی گفتم. اشتباهات او را بر ملا نمی کردم.بدگویی نمی کردم. اجازه نمی دادم به او توهین شود گرچه خودم قبولش نداشتم.
می دانستم هر چه بگویم با تحریف و بزرگ نمایی به گوشش خواهد رسید. افرادی بودند که هم او را فریب می دادند و هم نظرش را نسبت به من خراب می کردند. از کلام من سو استفاده میکردند.
هر وقت جرات اظهار نظر پیدا می کردم به خودش تذکر لازم را میدادم.
آخرین دیدگاهها