زلزله تبریز بیست و هشتم دی هزار و چهار صد و یک

روز چهار شنبه بعد از اینکه به منزل رسیدم، مشغول گرم کردن غذا برای ناهار شدم. یک لحظه گمان کردم که سرگیجه دارم، ولی سر گیجه نبود. زلزله بود. زمین چنان می لرزید که همه اشیا آویزان به حرکت پاندولی در آمدند . چراغ ها، منگوله های پرده ها، برگ های گیاهان، کلیدهای آویزان روی جاکلیدی و آبی که توی لیوان بود.

مات و مبهوت به اطرافم نگاه می کردم. این بار متفاوت بودم. ترسی نداشتم و ترجیح دادم که حواسم را متوجه لرزش زمین کنم. با خودم گفتم این زمین ثابت است که ما را به زندگی عادی مشغول کرده است. این یک موهبت است که ما در سطحی ثابت زندگی می کنیم.

زمان زلزله نسبتا طولانی به نظرم رسید. خانه همان خانه قبلی نبود.از خودم پرسیدم الان چه کسانی زیر آوار ماندند. زندگی چند نفر ناگهان تمام شد. روح چند نفر پرواز کرد. فکر کردم که این دفعه چه اتفاقاتی خواهد افتاد. آیا بازهم مثل دفعه گذشته دیوارهای خانه ترک خواهند خورد. آیا مردم به پارک مقابل خانه خواهند ریخت. آیا بازهم مثل گذشته در سرمای زمستان باید در داخل ماشین ها بمانیم.

وقتی که زلزله تمام شد و اخبار را گوش دادم متوجه شدم که هیچکدام از سوالات من جواب مثبت نداشتند. فقط یک زلزله گذرا بود که آیتی از آیات الهی حساب می شود. به نظر من پیام نماز آیات این است: خدایا آیه و نشانه تو را دیدم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *