در حین مطالعه یا خواندن صفحات مجازی جملات مورد علاقه ام را یادداشت کرده و در یک فایل قرار میدهم. هر بار خواندنشان برایم لذت بخش است.
- متا فیزیک چیزی است که با ابزار شناخته نمی شود. متافیزیک مجموعه ناآگاهی های ماست که درباره وقایع داریم.وقتی به آگاهی رسیدیم متافیزیک تبدیل به فیزیک می شود. فیزیک در حال نفوذ در متافیزیک است.
- دلبستگی ها مثل میخ ما را ثابت کرده است و اجازه حرکت نمی دهد. میخ ها بر بدن مسیح زده نشد بلکه بر گمان و وهم انسان زده شد.
- نوشتن از سخن گفتن پدید آمده است.
- این جهان کوه است و فعل ما ندا………سوی ما آید نداها را صدا
- تعریف نابجا نوعی تحقیر است.
- خواب نوعی مرگ است . هر روز زندگی مان یک عمر است صبح نشانه کودکی و نوجوانی و شب نشانه پیری و خستگی است.مرگ یک حادثه روزمره است. هر صبح یک کادو تولد است که به ما بخشیده می شود.
- اگر انگیزه اعمال ما ادای تکلیف باشد، هرگز با دیگران در مقام وسیله ای برای رسیدن به برخی اهداف، رفتار نخواهیم کرد . دیگران را وسیله پیشرفت خودمان قرار نمی دهیم.
- مخاطب یک مدرس در آموزش سه دسته هستند:
اول کسانی که رفتار دوستانه دارند.
دوم کسانی که بی طرف هستند و گوش می دهند.
سوم کسانی که دیدگاه شما را رد می کنند و میخواهند در جنگ بحث پیروز شوند. - شعری از وحشی بافقی:
روز مرگم هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می انگور کنید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ - وصیت نامه لویی پاستور:
🔹در هر حرفه و شغلی که هستید نه اجازه دهید که به بدبینی های بی حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تاسف بار که برای هر ملتی پیش می آید شما را به یاس و نا امیدی بکشاند.🔹در آرامش حاکم بر آزمایشگاه ها و کتابخانه هایتان زندگی کنید.🔹نخست از خود بپرسید: “من برای یادگیری خود چه کرده ام؟”🔹سپس همچنان که پیش تر می روید بپرسید: “من برای کشورم چه کرده ام؟”🔹و این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادی بخش و هیجان انگیز برسید که:“شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشته اید.”🔹 اما صرف نظر از هر پاداشی که زندگی به تلاش هایمان بدهد یا ندهد، آنگاه که لحظه مرگ فرا می رسد هر کدام از ما باید این حق را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم:
🔷«من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام».
- شاید نتوان به گذشته برگشت و آغازی زیبا ساخت. اما می توان از هم اکنون آغاز کرد و پایانی زیبا ساخت.
- اگر با فقر و تنگدستی به دنیا آمدی تقصیر تو نیست.اما اگر با فقر و تنگدستی از دنیا برویم مقصر هستی.
- یکی از عرفای ما ابو عبدالله یعفری از بزرگترین عرفای اسپانیایی است که جمله زیبایی دارد:
خدایا آنان که تو را شناختند دو ویژگی در تو دیدند.
یکی اینکه تو تصمیمات خودت را زود زود عوض می کنی.
دوم اینکه مقدار ها را عوض می کنی.
این دو ویژگی باعث شده اند که کسانی که تو را واقعاً می شناسند دو کار نکنند.
اول اینکه وقتی یک چیزی به آنها می دهی،خاطر جمع نیستند.سکون باطنی پیدا نمی کنند.
دوم اینکه وقتی بلایی بر آنها نازل میشود آنها یاس پیدا نمی کنند یعنی جهان ثبات ندارد…..مصطفی ملکیان - اگر تجربیات گذشته را واکاوی نکنیم محکوم به تکرار اشتباهات هستیم و فرصت کمی برای تجربه دوباره موفقیت ها خواهیم داشت. ناهید عبدی
- متنی زیبا از فروید پدر روان شناسی دنیا…وقتى می شود دقایق عمرت را با آدم هاى خوب بگذرانى، چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایى کنى که با دل هاى کوچکشان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزى هاى بچه گانه اند …
یا مدام براى نبودنت…
براى خط زدنت تلاش مى کنند؟…
نه! همیشه جنگیدن خوب نیست!…
من همیشه جنگیده ام تا چیزى را عوض کنم…
اما این روزها فهمیده ام که با آدم هاى کوته نظر نباید جنگید…
فهمیده ام براى اثبات دوست داشتن نباید جنگید…
براى به دست آوردن دل آدم ها نباید جنگید…براى اثبات خوب بودن نباید جنگید…
این روزها نسخه فاصله گرفتن را مى پیچم براى هر کسى که رنجم مى دهد…
از آدم هایى که زیاد دروغ مى گویند…
فاصله می گیرم…
از آدم هایى که زیاد ظلم می کنند…
فاصله می گیرم…
از آدم هایى که حرمتم را نگه نمی دارند…
فاصله می گیرم…
با حقارت برخى آدم ها و دل هایشان نباید جنگید…
باید نادیده شان گرفت …
و گذشت …
و بخشیدشان…
نه براى این که مستحق بخشش اند…
براى این که من مستحق آرامشم…. - اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
- گیرم گلاب شما اصل قمصر استاما چه سود حاصل گل های پرپر است(بیداد)
- من صبورم اماچه قدر با همه عاشقی ام محزونمو به یاد همه خاطره های گل سرخمثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومممن صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه شب می ترسم
بی دلیل از همه تیرگی رنگ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند.
من صبورم اما
آه این بغض گران
صبر چه می داند چیست؟؟ (انوری)
- چون پرنده از میان جمع یاران پر کشیدبوی گل می داد و ناگه روزگار او را بچیدگر چه دیگر نیست جسمش تا شود همراهمانعطر مهرش همچنان بر جان غمناکم رسید
- چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخپیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
آخرین دیدگاهها