- در آن مقطع زمانی کارمندی کاری مطلوب، لوکس، آیندهدار، متعلق به قشر فرهیخته، نماد پیشرفت، نماد زندگی ایدهآل، نماد ثروت و دانایی و اعتبار بود.
- در یک خانواده کارمند زاده شده بودم. انگار دیگر راهی نبود.
- خود را نشناخته بودم. بچه حرف گوش کن، مودب، محترم و درس خوان که کار دیگری به ذهنش نمی رسید.
- تصمیمی بر اساس تلقین جامعه و محیط و با زیر پا گذاشتن علایق و استعدادها بود.
- بر اساس یک پیش فرض در آن زمان آدم تحصیل کرده برای کارمندی درس خوانده بود.
- ریسک پذیر نبودم و باید محیطی امنی را مییافتم که در کمال امنیت به کار و زندگی بپردازم.
- در آن زمان مباحث شغلی محدود و در حد معدودی شغل تمام میشد.
- هیچ تصور و هیچ تجربه و هیچ جراتی برای ورود به رقابت آزاد نداشتم.
- در مسیر قالب های فکری زمان خود ره می سپردم.
- ایده آل هایم در مسیر کارمندی قابلیت تحقق داشت عرصه دیگری برای رشته تحصیلی که خوانده بودم، نبود.
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها