- دریافتم که:
- هر گاه نعمتی را در دیگران دیدم و آن را از ته دل برای خودم هم خواستم محقق شد. چنین وضعیتی بدون تلاش و با واسطه هایی غیر قابل پیش بینی محقق شد. هزینه آن کمی صبر و شاهد بودن بی طرفانه بود.۱۴۰۱۱۰۲۸
- سالمندی انسان را ذره ذره و گام به گام در خود می بلعد . توانایی ها و اقتدارش را یکی پس از دیگری سلب می کند. در کام خود فرو می برد و میخورد.۱۴۰۱۰۸۱۲
- یکی از علل خود ملامت گری ام این است که احساسم را خرج کسانی کردم که به ازا خرج شدن احساسم برایشان، چیزی عایدم نشد.۱۴۰۱۰۷۲۲
- فرزندان هر زوج تا حدودی دستاورد زندگی و تفکر والدین هستند . اما این اواخر معادله کمی تغییر یافته است، سهم والدین رو به کاهش عجیبی گذاشته است. ۱۴۰۱۰۷۱۵
- در بسیاری اوقات حمایت و مراقبت نه از سر عشق و علاقه بلکه به خاطر وظیفه و تکلیف است.۱۴۰۱۰۷۰۵
- در سازمان به جای مدیریت کیفیت، توجه به اهداف و آماده کردن کارکنان برای ارائه خدمت کیفی و مسئولانه ، مدام باید مفاهیم ساده و بدیهی اولیه مدیریت را در گوش مسئولین خواند تا شاید بفهمند مدیریتشان، مدیریت نیست. ۱۳۹۶۰۵۱۶
- در اثر اشتباهات من هر کسی که بار اضافی بر دوش دارد در مجاورت با من آن بار را به من میدهد و خودش دنبال کار خودش راه می افتد.۱۳۹۶۰۵۳۰
- معرفت در گذر زمان به مراسم تبدیل شده است.۱۳۹۶۰۵۱۹
- دریافتم که هر جا که منفعت باشد، آنگاه قداست از دست می رود. ۱۳۹۶۰۵۱۹
- در یافتم که ادب به لفظ هایی که ما استفاده می کنیم نیست. بعضی انسان ها در رابطه در قالب کلمات احترام آمیز و تشریفاتی هم، بی ادبی و بی نزاکتی خودشان را نشان میدهند . این چنین افرادی با همان لفاظی های محترمانه می توانند طرف رابطه را بی حرمت کرده و به حقوق او تجاوز کنند .۱۳۹۶۰۹۱۱
- دریافتم که دارایی های مالی دیده می شوند و قابل مقایسه هستند. برای به دست آوردن شان می تواند تلاشی کرد و نتیجه ای را هم به دست آورد . همه بخش های این نوع تلاش برای خود فرد و ناظران قابلیت درک دارد . اما دارایی های معنوی ادراک واحدی ندارند . قابل شمارش و دیدن نیستند. اصلا معلوم نمی شود کسی از نظر معنوی چه دارد و چه ندارد . مگر اینکه کسی به روشن بینی خاصی رسیده باشد و بتواند ان را تشخیص بدهد .۱۳۹۶۱۱۱۸
- دریافتم که بیشترین خطا ها و اشتباهات من در مرحله تحویل گرفتن کالا یا کار یا خدمت ها رخ داده است . گویی در مرحله ای که چیزی را باید تحویل می گرفتم دچار عجله می شدم . حتی در تحویل گرفتن نیروی انسانی هم تامل کافی نداشتم . همین طور بود که یک سری نیروهای انسانی بی کیفیت را جذب سیستم کردم و خودم را به دردسر انداختم.
- دریافتم بعضی از ایراد گیریهای من نسبت به دیگران چه کار و چه خانواده و فامیل و جامعه درست نبودند . بعد از مدت کوتاهی هر آنچه که ایرادش را گرفته بودم پیش رویم قرار می گرفت . تا خجالت بکشم و دست از این صفت بردارم .
- در یافتم که تحمل رنج و آتش بد بختی از بهشت نا آگاهی بهتر است.
- در یافتم که در اطرافم کسانی هستند که وقتی با آنها سر سنگین هستم در محدوده خودشان قرار دارند و اوضاع خوب است . وقتی که محبت می کنم یا خوشرویی نشان میدهم گویی به خودشان اجازه میدهند که تعدی کنند. زیاده روی کنند. با کلام نیش دار و طعنه آمیز بیازارند. گاهی اجازه اهانت به خودشان میدهند . بی ادبی و گستاخی می کنند . به نظرم آنها انسانهای کم ظرفیت هستند .علی رغم خواست قلبی و احساسی که دارم با بی اعتنایی رفتار میکنم. با این روش سر جای درست خودشان می مانند . کاش ظرفیت صمیمیت داشتند و اهل سو استفاده نبودند تا رفتاری عادی با آنها می داشتم. (بیست و هفتم آبان هزاروسیصد و نودو هشت)
- دریافتم که لازم نیست یک ظالم قدرتمند باشد. به ما آموخته اند که ظالم یک فرد دارای قدرت است چه قدرت مادی و چه قدرت معنوی. اما یک ظالم می تواند یک فرد ناتوان و بی کفایت و بی عرضه هم باشد . چنین افرادی با بی اعتنایی و بی توجهی به اطرافیانشان به انها ظلمی می کنند که از ظلم جباران کم نیست. وقتی که کسی نیاز به توجه و عنایت کسی دارد و او محرومش نگه میدارد به او ظلم بزرگی کرده است. چنین مظلومی دادخواهی هم نمی تواند بکند . نمی تواند بگوید که به من توجه کن و من را ببینی . زیرا ظالم این روش را برای ظلم کردن انتخاب کرده است.
- در یافتم که بیشتر وقت ها حق با کسی نیست که اصطلاحاً ننه من غریبم در می آورد. حق با کسی است که راست و مستقیم در میدان ایستاده است و صدایش هم در نمی اید .
- دریافتم که اشکال از خودم است هر کسی در دور و بر من قرار میگیرد بعد از مدتی تبدیل به موجودی مسئولیت ناپذیر می شود. موجودی که دیگر کاری را به عهده نمی گیرد.
- دریافتم که بر خلاف آدم های هم سن و سال خودم که در این برحه زندگی به کار خیر و کمک کردن علاقه نشان میدهند، من فاقد چنین اندیشه ها و چنین تمایلاتی هستم. بیشتر به دنبال تنهایی و تفکر و واکاوی هستم.
- دریافتم که بر خلاف ادم های هم سن و سال خودم که تمایل دارند به گذشته هایشان برگردند یا با حسرت یاد می کنند، من چنین حسرت هایی ندارم. حاضر نیستم به یک ثانیه قبل برگردم. حسرت گذشته را هم تا کنون نخورده ام. . همواره در لطف پروردگارم هستم و همواره به سوی روزهایی بهتر از گذشته در حال حرکت می باشم.
- در یافتم که هر کسی فقط در جای خودش با تجارت مخصوص خودش زندگی را میگذراند ممکن نیست کسی که دردی را نچشیده است بتواند آن را به درستی درک کند . این درک به کوشش وابسته نیست. بلکه درکی غیر قابل تصور و غیر قابل انتقال دادن است . تجربه ای به شدت شخصی که توصیفش ممکن نیست.
- دریافتم که شب دراز است و قلندر بیدار باید نشست و نگاهی عاقلانه به سر نوشت انسان ها داشت . باید دید که بازتاب اعمال با نتایج کوتاه مدت چگونه به سوی شخص بر خواهد گشت . در مورد نتایج دراز مدت اعمال باید تا قیام قیامت صبر کرد.
- در یافتم که یک نویسنده در ذهن یک نفر دیگر زندگی می کند از سوی او می نویسد به ذهن دیگری خزیده است .از زبان کسی که خودش نیست می نویسد .
- دریافتم که خیلی اشتباه است که وقتی یک فیلم را نگاه می کنیم امیتاز و اعتبار را به هنرپیشه و اگر خیلی عمیق باشیم به کارگردان می دهیم. در حالی اعتبار اصلی از ان نویسنده است .
- دریافتم هر سخنرانی چیزی را در ذهن مخاطب دستکاری می کند و به سمتی که خود می خواهد سوق می دهد . این خاصیت یک سخنرانی تاثیر گذار است.
- همه آنهایی که زندگی کردند حرفی برای گفتن و نوشتن دارند . اگر چه بسیار ساده و معمولی زندگی کرده باشند .
- در مسیری مثل شغل و حرفه انسان های تاثیرگذار فرایندی را پشت سرگذاشته اند که در حد شکسته شدن استخوان هایشان است. هر تجربه به گرانقیمت ترین هزینه به دست امده است. افسوس که همه می خواهند از نو شروع کنند و توجهی به تجارب ندارند .
- هر وقت خبر آتش سوزی جنگل های وسیع دنیا رو میشنوم با خودم میگویم سنگ همان چوب ها که بریده شدن درختان شان را به سینه میزدیم، بیهوده و بلا استفاده دود شدند و رفتند به هوا.
- دریافتم که هرکس فضای مادی و معنوی خاص خودش را اشغال کرده است هیچ کس جای هیچ کسی را تنگ نکرده است و هر کس در زمان خودش و جای خودش را خالی خواهد کرد .
- دریافتم که هر انسانی ترکیبی از رذیلت و فضیلت است . پس هر گاه هر کسی از من در مورد کسی سوالی کرد باید در ابتدا به او بگویم که هر انسانی ترکیبی از خوبی و بدی است . بنابراین قضاوت در مورد برایند اینها خیلی آسان نیست.
- در یافتم که هر روز ما ساعت دوازده شب شروع می شود .در ان ساعت باید به خودمان بگوییم که هر چیزی قیمتی برای خودش دارد . آیا هزینه روز جدید را پرداخت کرده ام. چه قیمتی برای روز جدید مان در نظر بگیرم.
- دریافتم که یک هرزه ذهنی(آدمی) مفهومی است که تمام و کمال توی ذهن من زندگی می کند. وقت و انرژی ذهن را به خود اختصاص می دهد. او هیچ فایده و هیچ خاصیتی ندارد. ارزش افزوده یا تجربه یا اندوخته ذهنی هم نیست. یک هرزه ذهنی، علفی هرز است که هر چه بیشتر به او فرصت بدهی، بیشتر می طلبد،بیشتر تخریب میکند، و بستر فضای ذهن را به اشغال خود در می آورد. باید با اراده پولادین هرزه ذهن را با تمام ارکان و تعلقاتش به سرعت به بیرون راند. باید از بیخ و بن کندو دور انداخت. آزمون خود را داده است. هرگز نمره قبولی نمیگیرد. یک مردود همیشگی است. نباید اجازه داد به کلاس بالاتر صعود کند. باید از بیخ و بن با اراده آهنین پس زده شود. پس از آن در زمین ذهن باید توجه را روی خلق و پرورش انسانی ارزشمند، مهربان و الگو معطوف کرد. آموخت و جلو رفت و خود را از دست هر هرزه ای دور نگه داشت.
- دریافتم که انسان در مسیر زندگیاش به موقعیتی می رسد که اگر هیچ قدرتی برای تغییر دادن محیط خود ندارد و همه راهها به بن بست ختم می شود یک بینش و درک جدیدی در درون شکل می گیرد.
- دریافتم که نباید هیچ کس را دست کم گرفت زیرا قدرتی فراتر از همهی ما در جهان حکمفرماست .
- در انتهای هر پیست مسابقه، موفقیتی هست. ممکن است پیروزی باشد. اگر پیروزی نباشد همان رسیدن به ته خط خودش رسیدن و تمام کردن است.
- ولی برعکس هر پیست مسابقه ای ، در ته یک زندگی طولانی هیچ حس خوبی وجود ندارد. همه اش ناتوانی، وابستگی به دیگران، زندگی انگل گونه، درد، رنج بیماری های متنوع و جسمی و روحی است که نیاز به مراقبت دیگران دارد.
- در این پیست نرسیدن به خط پایان، مطلوب تر و کامروایی بیشتری حساب می شود.
- دریافتم که شگفتی ساز های فامیل رازهای زندگانی نزدیکان خود را به قیمت ناچیزی فروختند.
- بهای آن مالکیت معنوی خبر بود تا موثق بودنش محفوظ بماند.
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها