دیدن بعضی ها و شنیدن صدای شان خودش جریمه است. آنها حس بدی را در انسان موجب می شوند. حتی اگر ارتباط ژنتیکی قوی موجود باشد و حتی اگر دلیل واضحی نداشته باشد. شاید این حس به دلیل فکر های تکراری و تولید باورهای اشتباه باشد. شاید به دلیل تکراری بودن خود فرد باشد.
ممکن است این افراد ما را دوست داشته باشند. ولی:
حالمان از آنها به هم میخورد.
متنفر هستیم.
یا شاید نمی خواهیم ببینیم یا نمی خواهیم خبری داشته باشیم.
دلیل این حس چه میتواند باشد ؟
شاید از کسی چهره بدی در گذشته دیده ایم.
شاید الان در حال بدی کردن به ما هست. شاید خیلی نزدیک شده است و حالت سیریش پیدا کرده است.
شاید فردی خسته کننده است تکراری است تکرار همان قیافه، همان حرفها، همان نظرات و همان ادبیات.
شاید دلزده میکند.
شاید تداعی اتفاقات بدی در گذشته باشد. ممکن است چیزی در نهان فرد و در لایه های عمقی ذهنش باشد.
شاید علتی دستنیافتنی، دیوانه کننده و غیرقابل تحمل در کار باشد.
بعضی از این آدمها ارزش یک شیء بی جان را دارند. دل ما و احساس و عاطفه ما نسبت به آنها صفر شده است. آنها برای مامثل گلدان های گل های مصنوعی هستند.
آن ها وجود دارند.
شاید زیبا هم باشند.
شاید زمانی ما آنها را دوست داشتیم.
حالا نقشی در زیبایی زندگی ما ندارند. بنابراین ترجیح می دهیم بدون عذاب وجدان کنارشان بگذاریم.
درست مثل گلدان گل های مصنوعی که بعد از مدتی می خواهیم یک جایی در خانه گم و گورشان کنیم تا جلوی چشممان نباشند.
برعکس کسانی هستند که هیچ کاری برای ما نکردهاند مدیونشان نیستیم اما در جانمان و در قلبمان جا دارد.
به نظر می رسد گاهی انسان ها احساس متفاوتی دارند.
مثلاً دریا یک جنبه مثبت دارد. مثل زیبا بودن ،
عمیق و ژرف بودن
،دوست داشتنی بودن.
با عظمت و پر از حیرت،
پر از در و گوهر
و شگفتی های بی نهایت.
دریا یک جنبه منفی دارد به نام دریازدگی که با تهوع، بدحالی، تحمل ناپذیری و آزردگی همراه است.
به نظر می رسد انسان ها گاهی انتخاب متفاوت دارند مثلا فرض کنید عدهای
هزینه زیاد
وسواس بینهایت
صرف وقت و انرژی فراوان
برای یافتن بهترین عطر برای خودشان را انجام می دهند.
آن وقت یکی از راه می رسد و می گوید عجب بوی بدی
چه بوی تهوع آوری
آخرین دیدگاهها