استخاره

موضوع بر کنار شدن من ازمدیریت خدمات پرستاری بیمارستان محرز شد، خودم اضطرابی نداشتم. زیرا می خواستم که از آن موقعیت شغلی پر استرس و برای خودم بی معنی بود، خارج بشوم. اما احساس می کردم که دیگران مثل من نیستند . بعضی ها نگران بودند . این نگرانی را هر کسی به شکلی متفاوت نشان میداد. یک نفر بیش از دیگران از این امر نگران بود . او همیشه از هر تغییری نگران است . حتی وقتی که دکور خانه را عوض می کنم هم علایمی از اضطراب را در او میتوانم درک کنم.

بدون اینکه به من بگوید استخاره کرده بود. استخاره ای که نخواسته بودم . نشانه ای از خواست او برای پایان دادن به نگرانی های خودش بود. جواب هم بد آمده بود .

الان هم نمیدانم چطور به گوش رئیس مان رسیده بود . نمیدانم خودم گفته بودم یا کس دیگری به گوش او رسانده بود. همه ما افرادی معتقد به استخاره بودیم. اما موضوع این بود که من اصلا نیازی به آن نداشتم. راه و برنامه من برای خودم کاملا روشن و واضح بود . هیچ شک و شبهه ای نداشتم. بنابراین همین را مستمک قرار دارم . بدون نگرانی بدون اینکه احساس گناه کنم از کارم کنار کشیدم و خودم به دست سرنوشتی تازه سپردم.

به نظر من او از اموری بسیار پیچیده و غیر قابل توضیح هیچ درکی نداشت. این استخاره هم برایم اعتباری پیدا نکرد .

رئیس بعد از اتمام مراسم معارفه یک سری افراد خودمانی تر را در دفتر پرستاری جمع کرد . ضمن صحبت ها گفت که می خواهم یک سوال از خانم مدیر بپرسم. همه ساکت شدند انگار بو برده بودند که سوال مهمی است. او گفت شما به استخاره چقدر اعتقاد دارید . من هم پاسخ دادم به این سوال جواب نمی دهم. سرم را پایین انداختم که دیگر سوالی نکند و نکرد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *