چندین سال پیش به یک برنامه آموزشی دعوت شدم. در واقع اطلاعیه آن را دیدم و به خودم قول دادم در ان برنامه شرکت کنم. این برنامه آموزشی ترکیبی از علم روز و ارتباط آن با قرآن بود. به گمانم در مورد آسمان و مقایسه شگفتی های آن در قرآن و علم روز بود. آدرس محل برایم آشنا نبود کمی زودتر به مکان رسیدم. دیدم که یکی از کلاس های قدیمی یکی از دانشکده های دانشگاه است. این کلاس به صورت پله ای بود و صندلی ها به شکل نیم دایره طراحی شده بودند . در واقع یک نیم دایره از صندلی هایی بود که پله پله به بالا گسترش یافته بودند . استاد در وسط نیم دایره ایستاده و مشغول صحبت کردن شد . در اوایل کلاس متوجه شدم که یکی از دوستانم در طرف مقابل من نشسته است. سلام و علیکی از دور کردیم و به هم دست تکان دادیم. بعد همه متوجه کلام استاد شدند . کلاس تمام شد و همه پراکنده شدند . بعد از مدتی همان دوست یک عکس برایم فرستاد. عکسی بود که من را نشان می داد . از همانجا از من عکس گرفته بود که چه با علاقه در حال گوش دادن به کلام استاد بودم. اصلا متوجه نشده بودم که کی این عکس را گرفته است. لذتی که این عکس به من داد موجب شد که این کار را برای دیگران هم تکرار کنم. از افراد مختلف بدون اینکه بدانند عکس گرفته و برایشان می فرستادم. تا کنون هیچ کسی از این کار من اظهار نارضایتی و ناراحتی نکرده است. همواره از من تشکرهای فراوان شده است. حتی بعضی وقت ها دوستان و اشنایان به من سپرده اند که وقتی که متوجه نیستند از این جور عکس ها برایشان بگیرم . در واقع به من یادآوری کرده اند که این کار را برایشان انجام بدهم.
به اشتراک بگذارید
آخرین دیدگاهها