من هیچوقت در بازار آزاد کار نکرده ام. تصوری هم ندارم. بر عکس محیط کارمندی در بیمارستان و ادارات ستادی را خوب می شناسم. می توانم در مورد آنچه که میدانم و تجربه کرده ام بنویسم. اما در مورد بازار آزاد فقط تصوراتی دارم که به درست بودنشان مشکوکم. زیرا که یک نگاه سطحی و نا کامل به محیطی است که در موردش حدس هایی می زنم. هرگز تجربه اش را نداشتم.
به گمانم آنهایی که برای خودشان کسب و کاری دارند باید اشخاص با انگیزه و با اراده ای باشند. احتمالا آنها به کارشان علاقه دارند و انگیزه روزانه برای ادامه وادارشان می کند که کار را شروع کنند. آنها باید کار کنند تا درآمد داشته باشند. اگر هم کارشان باب میل شان نبود، می توانند عوض کنند و به عرصه دیگری بروند.آنها باید خلاقانه و در مسابقه با سایر رقبا عمل کنند تا بتوانند سر پا بمانند. گاهی تقلب و گاهی بر زمین زدن رقبا را درست می دانند.
در دنیای کارمندی از این خبر ها نیست. کارمند ها به بهای پول ثابت و امنیت نسبی شغلی، خود را مجبور به کار کردن برای دیگران می کنند. بیشترآنها انگیزه هایشان را در اوایل کارشان به کلی از دست می دهند. افراد سر سخت و کسانی که درست در جایی قرار گرفته اند که با استعداد ها و علایق شان مطابقت دارد افراد موفق سیستم کارمندی هستند . بقیه تبدیل به مرده هایی متحرک می شوند که سر کار می آیند و بر سر کمتر کار کردن و حقوق بیشتر بردن به رقابت ادامه میدهند. به عبارت دیگر به جای حداکثر ممکن بر حداقل قابل قبول تکیه می زنند . خیلی از کارمندان به زور سر کار می آیند. وظایفی را انجام میدهند که از فلسفه و نقش آن در زندگی کاری شان و در کلیت سیستم خبر ندارند. گویی کور و کر هستند و محصول نهایی و موفقیت انتهایی برایشان بی معنی و دور از دسترس است.
وقتی کارمند درکی از جایگاه و نقش موثرخودش در سیستم ندارد و با خدمت و محصول نهایی در ارتباط نیست چگونه می تواند با انگیزه باشد و رقبا را جا بگذارد و پیش برود.
آخرین دیدگاهها