دیشب خواب عجیبی دیدم که تا به حال سابقه نداشت. همین بود که من را آشفته و مضطرب کرد. بدون شک بشر از این خواب هایی عجیب بسیار دیده است. اما شاید کمتر کسی خواب هایش را مکتوب کرده باشد. بنابراین ما نمی دانیم که دیگران چه خواب هایی دیده اند، حتی اگر آنها را مکتوب هم کرده باشند، تصور اینکه آنان واقعا چه دیده اند برای توضیح به دیگران بسی دشوار است.
من با صحنه ای مواجه شدم که هیچگاه مغزم آن را تجربه نکرده بود. در درون من چه گذشته بود که حاصل آن چنین خوابی شد، نمیدانم.
در خواب دیدم که تک و تنها در آسمان زندگی می کنم. در ارتفاعی که اصلا تصورش هم برایم سخت بود . در آسمان روی یک تخت بودم. از خواب بیدار شدم و مثل هر روز به آسمان آبی کم رنگ نگاه کردم. میدانستم که در محلی هستم که هیچ کسی نیست. میدانستم که مدت های مدید است که اینجا هستم. فقط یک سازه فلزی عظیم شبیه به شهر بازی را در دید داشتم. آن سازه از جایی که من بودم هم بسیار بالاتر بود. صدای بالگرد می آمد. نگران بودم که نکند پره های آن به آن سازه عظیم گیر کند و فاجعه ای به بار آورد.
ذهنم یک چیزی ساخته بود که با قوانینی که در آن زیسته ام هیچ سنخیتی نداشت.تمام قوانین هستی برداشته شده بودند و قوانین جدید حکمفرما بودند.
آخرین دیدگاهها