برای پرستارهای جدید که به بیمارستان معرفی میشدند یک برنامه آموزشی گذاشته بودیم. برنامه شامل چند مرحله بود تا آنها با محیط آشنا شده و سپس در یکی از بخش ها به کار مشغول شوند. یکی از ارکان برنامه این بود که ابتدا چند روزی در همه بخش های بیمارستان حضور داشته باشند به این معنا که در هر بخش دو یا سه شیفت حضور داشته باشند تا با نوع خدمات و انواع ارباب رجوع آشنا شوند.
در ابتدا طبق برنامه ای که در دست داشتم بخش ها را به ترتیب تعیین میکردم و آنها یکی یکی بخش ها را میدیدند . بعد در یکی از بخش ها که نیاز بود مستقر میشدند.
بعد از مدتی متوجه نکته عجیبی شدم . نکته عجیب این بود که اگر آشنایی پرستاران جدید از بخش فلان شروع می شد ، به شکل چشمگیری پرستارانی با انگیزه و مودب و مقید به مبانی اداری و استخدامی تربیت می شدند. اگر برنامه آموزشی از بخش دیگری شروع می شد، با یک مشت پرستاری که ناراضی و ناخشنود مواجه می شدیم که کنار آمدن با آنها سخت و دشوار بود. دفتر پرستاری در این رابطه یک برنامه کلی داده بود و جزئیات را سرپرستار برای خودش طراحی کرده و به کار بسته بود
شروع به بررسی علت این پدیده کردم. علاوه بر تفاوت در شخصیت های سرپرستاران دو بخش که امری کاملا طبیعی است یک نکته دیگر آشکار شد..سرپرستار موفق برای خودش یک چهارچوب شخصی درست کرده بود. طبق یک دستورالعملی که خودش درست کرده بود پرستاران را آموزش میداد.
او از همان ابتدا به پرستاران جدید انگیزه و امید میداد که در جای بسیار خوب شروع به کار کرده اند. آنان را بسیار خوش شانس می دانست که در چنین مرکز معتبری آغاز به کار کرده اند. به آنها میگفت که اگر در محدوده قانون حرکت کنند به نفع خودشان خواهد بود . ترغیب شان می کرد که بیشتر تلاش کنند و بیش از دیگران سعی و کوشش داشته باشند. با همین جملات و با همین دیدگاهی که شاید به نظر ساده و پیش پا افتاده به نظر میرسید یک نتیجه عالی به دست ما داده بود.
آخرین دیدگاهها